ماها که در جهان به همه مفلسان سریم
در فقر و فاقه، بر همهی دهر سروریم
«تنظیم خانواده» نمودهست چون پدر
جمعاً دوازده پسر و هفت دختریم
با نانِ خالی ار شکمی نیمه پر کنیم
«ما آبرویِ فقر و قناعت نمیبریم»
چون در اتاق و هال نداریم جایِ خواب
شب، رختخوابِ خویش به دهلیز میبریم
نیمی ز ما خریده اگر پاک کن و مداد
نیمی دگر هنوز به دنبالِ دفتریم
بعضی، چو ارز، پروری و چاق و فربهایم
برخی دگر، ریال صفت، پاک لاغریم
چون در اتاق، جای برایِ عبور نیست
ناچار، مثلِ کانگورو، هر لحظه میپریم
جورابو کفش، بس که گران است و پول، کم
از هر کدام، سالی یک لنگه میخریم
هنگامِ شام، گر بنشینم کیپِ هم
از صدرِ خانه تا سه قدم خارج از دریم
با این همه، هنوز من احساس میکنم
کز حدِّ انتظارِ پدر، باز کمتریم
شاعر : حمید آرش آزاد