کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو
۱-می خواستم به خودم برگردم، یکطرفه بود!
۲- پرایدم، هم خودم را می بَرَد هم آبرویم را!
۳- سرِخانۀ اوّل که برگشتم، مجتمع ساخته بودند!
۴- گرسنگی را بخاطر بسپار، پرنده خوردنی است!
۵- می خواست استخوان سبک کند، سگِ چشمش را به کودک درونش داد!
۶- حال اش را می بُرد، ایست دادند حال اش را گرفتند!
۷- مین کاشته بود، تا درم کند”تن”هائی را!
۸- پلیس راه”سرِگردنه”، راننده را”پیاده”کرد!
۹- زبانِ خارجی ام به اتّهام جاسوسی، دیپورت شد!
۱۰- مالیات تن فروشی گرفتند از او، وقتی کلیه اش را فروخت!
۱۱- بی چتر قدم می زنم زیرِباران، خیال که خیس نمی شود!
۱۲- شهرِبازی دلش، “تاب”نداشت!
۱۳- انوَرِآب هم که باشم، فارسی خواب می بینم!
۱۴- خوراک”تودهنی”، نتیجه حرف های زیادی اش بود!
۱۵- از سگ ها بیشتر خوشم می آید، هرچه بیشتر آدم ها را می شناسم!
۱۶- باهم زیر یک سقف رفته بودند، زمانِ زلزله!
۱۷- در”بوستان”، “گلستان”خواندم!
۱۸- می دَوَم، تا از خودم عقب نیُفتم!