menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

دلقک دربار

چند کلام درباره طنزپردازی درباران در تاریخ ایران

مسخره‌بازهایی که زبان مردم بودند

عیسی محمدی

این نکته جالبی در جامعه‌شناسی مردم ایران است؛ طنز و کنایه‌گویی در آنها و در تاریخ فرهنگ و ادبیات‌شان، به‌شدت پررنگ و فراگیر بوده. یکی از دلایلش را مناسبات سیاسی و اجتماعی خاص میان مردم و حاکمیت می‌دانند؛ چرا که مردم در گذشته تاریخی این سرزمین، غالبا اجازه اظهارنظر صریح و مخالفت با قدرتمندان را نداشته‌اند. پس وقتی دست‌شان به جایی بند نبوده، به طنز و کنایه‌گویی پناه می‌بردند. بخشی از این طنزپردازی‌ها و کنایه‌زنی‌ها نیز به شوخ‌طبعان درباری مربوط می‌شد. با دکتر اسماعیل امینی در این‌باره به گفت‌وگو نشسته‌ایم.دکتر اسماعیل امینی، شاعر، طنزپرداز، پژوهشگر و استاد دانشگاه در حوزه ادبیات است. از او آثار طنز و پژوهشی مختلفی نشر یافته است. در پایان نیز گلایه‌ای دارد از تعطیلی جلسات طنز و آموزش طنز سازمان فرهنگی و هنری؛ خاصه در این شرایط که مردم ما بیش از گذشته، به شوخ‌طبعی و چنین فضاها و پیام‌هایی نیاز دارند.

طنزپردازی درباری در تاریخ ادبیات ما چه جایگاهی داشته است؟

کسانی که در دربارها گونه‌های مختلف شوخ‌طبعی را پیگیری می‌کردند، با تعابیر امروزین ما طنزپرداز محسوب نمی‌شوند.

چرا؟

طنزپرداز، ادیبی است به نظم یا نثر، کار طنز می‌کند. اما کسی که کار طنز شفاهی انجام می‌دهد، در قالب شوخی گفتاری یا اجرایی یا نمایشی، اسم‌های مختلف دیگری مانند دلقک و تلخک و مسخره و… داشته است.

ملیجک چطور؟

ملیجک یک اسم خاص است؛ یعنی فردی بوده که نازپرورده ناصرالدین‌شاه شده بود و ملیجک هم نام پرنده‌ای بوده که همراه داشته. ولی در همان دربار ناصرالدین شاه، ما کریم شیره‌ای را داشتیم که با یک تیم کامل، کارهای مسخره‌بازی را انجام می‌داد برای سرگرمی درباریان.

چیزی شبیه همین استندآپ کمدی‌های فعلی؟

بیشتر حالت فردی و خاص داشته؛ چون آن موقع مثل امروز رسانه‌ها حضور نداشتند. بالاخره کار پرهزینه‌ای بوده و صرفاً ارباب‌ها و شاهان و… از عهده‌اش بر می‌آمدند؛‌ درست مثل هنر موسیقی. افرادی که پیشه‌های مسخره‌بازی و مسخرگی را داشتند،۲ دسته می‌شدند؛‌یک دسته آدم‌های خردمندی بودند که خودشان را یکجور دیگر نشان می‌دادند و در دربار هم ساکن نبودند. یا امرا و شاهان به اینها مراجعه می‌کردند، یا این اجازه را داشتند که هر وقت خواستند، به دربار بروند؛ مثل جحی و ملانصرالدین و بهلول. دسته دیگر هم در دربار زندگی می‌کردند و ملازم سلطان و شاه بودند؛ مثل تلخک در دوره سلطان محمود غزنوی.

چرا تلخک؟

وارونه‌گویی یکی از تکنیک‌های شوخ‌طبعی است. تلخک هم به‌معنای کسی بوده که حرف‌های تلخ را با شیرینی بیان می‌کرد. یک‌بار سلطان محمود خیلی عصبانی بود؛ طوری که اطرافیان تصور کردند الان دستور قتل عده‌ای را صادر می‌کند. مدام راه می‌رفت و به آبی که یک‌جا جمع شده بود، نگاه می‌کرد. درباریان دست به دامان تلخک شدند. او هم رفت و از سلطان محمود پرسید که در آب چه می‌بینی. سلطان گفت یک سگ (…) تلخک هم بلافاصله جواب داده بود که این بنده هم کور نیست و این سگ (…) را می‌بیند. شاه هم می‌زند زیر خنده و از آن حالت غضب خارج می‌شود. البته مشخص نیست چه مقدار از این نقل‌ها و حکایت‌ها واقعی است. شاید که بخشی از آنها ساخته مردم بوده‌اند تا دلشان خنک شود. روزی دیگر سلطان محمود داشت قدم می‌زد و خیلی عصبانی و بی‌حوصله بود. تلخک به توصیه درباری‌ها، می‌رود تا حال و هوایش را عوض کند. می‌پرسد: اسم پدرت چیست. سلطان با بی‌حوصلگی جواب می‌دهد. تلخک دوباره می‌پرسد اسم پدرت چیست. سلطان می‌گوید: با یک سگ چه کار داری؟ تلخک می‌گوید: بالاخره اسم پدرت را فهمیدم؛ حالا اسم پدربزرگت چیست؟ این شوخ‌طبعان کارشان همین بوده. حتی گاهی کار به شوخی‌های شنیع هم کشیده می‌شد.

پس این موارد، طنز نبوده‌اند و به نوعی، شاخه‌ای از سرگرمی‌سازی بوده‌اند؟

ببینید! کلاً چیزی که در این حوزه به‌صورت شفاهی و نمایشی باشد، طنز دانسته نمی‌شود؛ ممکن است کمدی، بذله‌گویی، ظرافت، حاضرجوابی، فکاهه و شبیه آن باشد. طنز در تاریخ ما، شامل چیزی است که مکتوب بوده باشد. طنز مطبوعاتی هم بیش از یک سده نیست که راه افتاده. درباره دربار نیز بهتر است به جای طنزپردازان درباری، بگوییم شوخ‌طبعان درباری؛ چرا که بیشتر بزرگان پژوهشگر ما از این عنوان استفاده کرده‌اند؛ شوخ‌طبعانی که گاه نیز نماینده مردم در دربار بودند تا حرف دل آنها را بزنند.

معروف‌ترین شوخ‌طبعان مرتبط با دربار، حالا چه آنها که ساکن آنجا بوده‌اند یا آنها که بیرون دربار زندگی می‌کردند، چه کسانی بوده‌اند؟

چون بیشتر اینها اسم خاص نداشته‌اند، نام‌شان ماندگار نشده. غالباً‌ یا برده بوده‌اند یا از طبقات فرودست؛ یعنی به جای اسم، لقب‌هایی مثل مسخره و دلقک و تلخک و… داشته‌اند. کم بوده‌اند افرادی چون کریم شیره‌ای که اسم‌شان مانده باشد.

حکایت‌های دیگری در این زمینه در ذهن‌تان هست؟

بیشتر اینها در کتاب‌های ادبی تاریخی ما آمده. روزی شاهی از دست مسخره‌باز خود که شوخی نابجایی کرده بود، عصبانی شده و دستور قتلش را داد. او هم گفت که مرا عفو کن، چون دلیل موجهی دارم. شاه گفت: چه دلیلی؟ او هم گفته بود که من فکر کردم ملکه دارد عبور می‌کند و منظورم ملکه بود؛ نمی‌دانستم شما داشتید عبور می‌کردید؛ یعنی یک‌جور عذر بدتر از گناه آورد. بخش دیگری از این شوخ‌طبعی‌ها، حاضرجوابی‌های افراد دیوانه‌نما به امرا و شاهان بوده. روزی بچه‌ها داشتند دیوانه‌ای را سنگ می‌زدند. برای تظلم‌خواهی و فرار از دست بچه‌ها به دربار می‌رود. می‌بیند که ۳-۲ نفر دارند امیر را باد می‌زنند و مگس‌هایش را می‌پرانند. می‌گوید مرا ببین که برای تظلم‌خواهی نزد تو آمده‌ام؛ تو مگس‌های خودت را هم نمی‌توانی بپرانی. سپس می‌گوید تو که این‌قدر بی‌عرضه‌ای، بیا پایین و مثل ما باش؛ چرا رفته‌ای بالا و تکبر می‌کنی؟

هم‌اکنون کدام یک از قالب‌های شوخ‌ طبعی، نزدیک به همان شوخ‌طبعی‌های درباری است؟

به آن مفهوم که نداریم؛ چون مناسبات مردم و حکومت عوض شده است. شاید رگه‌هایی از آن را در همین نمایش‌های سیاه‌بازی ببینیم. سیاه، نفوذی مردم در دربار است؛ یک فرد حاضرجواب که دل مردم را خنک می‌کند.

منبع : همشهری

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر