ثبتِ نامستان پولستانى!
از روىِ دست اخوان ثالث
«سلامت را نم خواهند پاسخ گفت»
سرها سخت مشغول است
«وگر دستِ محبّت سوىِ کس یازى»
به اکراهِ فراوان دست بر مىدارد از
رایانه و ماشین حساب و چُرتکه و غیره،
که فکرش پهلوىِ پول است!
×××
رفیقا، نازنینا، اى پدرجانا!
رسیده فصلِ تابستان و وقتِ «ثبتِ نام» آمد
مدیرانِ عزیز و پُر تلاش و سختکوش نوعى از برخى مدارس را
زمانِ کوششِ جدّى شد و ایّام
تقریباً به کام آمد!
به «غیر انتفاعى» سخت میکوشد مدیر اینک
و توىِ گاو صندوقاش
ترافیکى سترگ و سخت سنگین است از دستِ
هزاران، صد هزاران قطعه ها از اسکناس و چک!
×××
و در این سوى، یک خانه
دگر از فرش و مبل و کاسه، منقل و غیره
کاملاً عاریست،
و جاىِ این همه، از چند روزِ پیش،
دکانِ کهنه ىِ یک مرد سمسارىست.
و او اکنون حسابى شاد و شنگول است
و باباىِ سه طفل، اینک
به جیبش مبلغى پول است!
×××
عزیزا! گولِ ظاهر را نخور،
این سُرخى روىِ من از افزایش سطحِ ویتامین نیست.
اگر دقت کنى،
این سرخى از شرم است،
که بى پولم، ولى پولى کلان باید بپردازم،
و در اینجا،
– به قولِ آن قدیمیها که میگویند: –
چشمم کور و دند هم کاملاً نرم است!
×××
عزیز من! «صدایى نیست، حرفى نیست»
رسیده ماهِ مرداد و دگر در شهر، برفى نیست!
«صدایى گر شنیدى»
«صحبتِ سرما و دندان» نیست.
براى این که – اى خنگِ خدا! – دیگر زمستان نیست.
کنون در مدرسه، هر دم
صداىِ خش خش بشمردنِ پول است،
و آقاىِ مدیر، اینک،
حسابى شاد و شنگول است!
×××
ولى خوشحال باید بود
چون نامِ مدراس «انتفاعى» نیست!
و اینهایى که من گفتم
«رُباعى» نیست!
شعر طنز حمید آرش آزاد
کاریکاتور : اثر رضا باقری/فارس