راستش را بخواهید، حال و هوای اعتراض به سرمان زد. نشستیم دو دو تا چهار تا کردیم، دیدیم که به مردگان اعتراض کنیم، راحتتر است و بیدرد سر. چون نه در قید حیاتاند و نه هم وکیل مدافع دارند که مرا به محاکمه بکشند یاخرد و خمیرمان کنند و درد سر درست کنند و برو و بیا و هزار مکافات و سیاه روزی دیگر.
بنا بر همین محاسبات و عاقبت اندیشی وعافیت طلبی که به خرج دادیم، آمدیم از بزرگان متوفی که الآن هزار کفن پوساندهاند و ورثه و نوه و نتیجه بلا واسطه هم ندارند که به پر و پایمان بپیچند، نقل و قولهایی ذکر کردهایم و جمله معترضه خودمان را هم در پی آن آوردهایم؛ یعنی فقط پا توی کفش مردهها کردیم. انشالله که به کسی بر نخورد تا ما بیدرد سر اظهار نظری کرده باشیم.
«عبدالرحمان جامی» شاعر و ادیب قرن نهم هجری چنین میگوید: «طبیبی را دیدند که هر گاه به گورستان رسیدی، ردا سر کشیدی. از سبب آن سؤال کردند گفت: از مردگان این گورستان، شرم همی دارم. بر هر که مینگرم، ازشربت من مرده است.»
جمله معترضه: خیلی از مردگان این زمان هم به خاطر نداشتن توان پرداخت حق عمل جراحی و دوا و درمان، درگذشتهاند و یا چون چندین میلیون تومان نداشتهاند که اول به حساب بیمارستان واریز کنند، به دریار باقی شتافتهاند. کسی هم شرمگین نیست!
عبدالرحمان جامی: خواجه بهاءالدین نقشه بند را پرسیدند که سلسله «خاندان و پیوند» به کجا میرسد؟ فرمودند که از سلسله، کسی به جایی نمیرسد!
جمله معترضه: این چه حرفی است میزنید؟ در این دور و زمانه تا از سلسلهای نباشی یا به جایی بند نباشی، به جایی نخواهی رسید.
عزیز نسفی (نخشبی) از عارفان قرن هفتم هجری، در کتاب الانسان الکامل، چنین میگوید: بدان که در دماغ جمله آدمیان، اندیشه پادشاهی یا تمنای حاکمی، یا سودای پیشوایی، سر بر میزند.
جمله معترضه: و در استان ما هم خیلیها سودای نمایندگی مجلس را در سر دارند.
سعدی: نابرده رنج گنج میسر نمیشود.
جمله معترضه: حضرت اجل! این حرفها از شما بعید است. آنهایی که سه هزار میلیارد دلار بردند و خوردند، چه زحمتی کشیدند؟
شاعر: زگهواره تا گور دانش بجوی!
جمله معترضه: آدرس عوضی ندهید. ما را دنبال نخود سیاه نفرستید. میرویم جلو دانشگاه تهران، انواع تز و رساله، مقاله و تحقیق خرید و فروش میشود میخریم و ارائه میدهیم. یک پارتی هم پشت بندش. همه چی به خیر و خوشی تمام میشود.
شاعر: برو کار میکن نگو چیست کار!
جمله معترضه: خدا خیرتان بدهد با این گفتههاتان. بگو برو دنبال بند «پ»، همه چی حلّ حلّ است!
شاعر: آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است : بادوستان دوستی با دشمنان مدارا
جمله معترضه: با دوستان دوستی را میپذیریم، اما در ولایت ما با دشمنان مدارا نمیشود، بلکه دشمنان را با تفنگ، سنگ و همچنین با آن وسیلهای که اسمش یادم رفته، مداوا میکنیم.
شمس تبریزی میگوید: «من شیخ را میگیرم و مؤاخذه میکنم، نه مرید را».
جمله معترضه: ما با دانه درشتها کاری نداریم، پادوها را اعدام میکنیم.
شمس تبریزی میگوید: «هنوز ما را اهلیت گفتن نیست».
جمله معترضه: این شمس خدا بیامرز چقدر کم جربزه بوده! محمود ما سخن سرایی که هیچ، بلکه برای دنیا هم تعیین تکلیف میکرد و نسخه و دستورالعمل اقتصادی و غیر اقتصادی برای جهان صادر میکرد.
منبع : روزنامه اطلاعات – سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۵