از روىِ دست سهراب سپهرى
نشانىِ زمینِ خریدارى شده!
شعر طنز حمید آرش آزاد
– خانه ىِ بنده کجاست؟
«در فلق بود» که یک آدمِ مادر مرده.
آدرسِ خانه ىِ آینده ىِ خود،
(یعنى آن تکّه زمین را که چهار ماهِ پیش
در همین بنگاهى، قولنامه کرده)
از مدیریّت محبوبِ «آژانسِ مسکن» مى پرسید.
صاحبِ بنگاهى
– با صدایى دو رگه، آن هم از لاى سبیلِ پُرپُشت –
در جوابش فرمود:
«آى عمو، با تو هستم، داشّم!
«نرسیده به درخت»
درّهاى هست که از جیبِ حاجى ت گودتره،
توش پُر از ماسه و سنگ.
مى روى تا تهِ اون درّه که از نافِ گدوک
«سر به در مى آرد»
پس به سمتِ گَوَنها مى پیچى،
دو قدم مونده به اون قُلّه ىِ کوه،
پاىِ چن تا صخره،
سى – چهل آدمِ مفلوک، درست عین خودت، مى بینى،
که توىِ پوز و دکِ هم مى زنن.
«و تو را ترسى شفّاف فرا مى گیرد»!
قولنامه توىِ دستِ همه شون،
همگى هم مىدونن که جنابِ مالک،
اون زمین رو به اونا انداخته،
و خودش در رفته.
ولى، خُب،
اصلاً از رو نمیرى
یک کمى میرى جلوتر، از اونا مى پرسى:
خانه ىِ بنده کجاس؟!»