و قسمتی دیگر از نصایح های هشتاد پشت پیش ما که سینه به سینه چرخیده و به ما رسیده و ما نیز آن را چون دری در سینه نگه داشته ایم و به جان پذیرا گشته ایم و در رگ و پی هایمان جریان دارد این باشد که عرض میکنیم و بر آن حاشیه ای هم می افزاییم تا ملاحت آن دو چندان شود و بر جان و دل شما نیز بنشیند و حساب دستتان بیایید که این همه جوشش ما از کدامین سرچشمه می آید.
و آن سخن این باشد : ای پسر زبان تو را به چه کار آید اگر خواهی که فقط با آن بستنی بلیسی یا با آن تمبر بچسبانی … آنچه از این کلام بر میآید این باشد که هزاران سال پیش از این نیز بستنی وجود داشته که به احتمال قریب به یقین شیر آن به صورت خشک شده فله از چین و ماچین وارد نمی شده و هیچ حاوی روغن پالم نبوده بدان دلیل که مزاج نیای گرام در صحت و سلامت بوده که این چنین برای نسل های بعد از خود نیز حرف داشته و ما می گوییم. ایضاً در آن روزگاران پست بوده و تمبر بوده که با زبان می چسبانده اند و این میرساند که در آن زمان اینترنت گازوییلی فعلی نیز نبوده که مردمان ناچار بوده اند دست به قلم شوند و دست به دامان کارکنان محترم پست. باری بگذریم سخن این بود که خواستیم خدمت روح پدر جان عرض کنیم این بستنی لیسیدن و تمبر چسباندن با زبان در زمان شما بوده و بس.
ما اکنون از زبان کاربردهایی کشف کرده ایم که اگر بودید یقین داریم انگشت حیرت به دهان و دندان می گرفتید. ما اگر روزی چند ساعت با این زبان غیبت نکنیم و آبروی این و آن را کم و زیاد نکنیم یا نان این و آن را نبریم یا چاپلوسی نکنیم که روزمان شب و شبمان روز نمی شود، تازه خیلی خوبش را بخواهم عرض کنم ما الان هشتاد میلیون سیاستمدار و همزمان هشتاد میلیون شاعر و ایضاً هشتاد میلیون پزشکیم و در این زمینه ها یک پا سقراط و بقراط و ابن سینا و حافظ و سعدی و فردوسی شده ایم و این همه هنر را که از مغزمان می جوشد با همین زبان چند مثقالی بیان می کنیم، کجای کاری پدر جان؟
نویسنده : سیروس جهانشاهی (حلاج الجملات و الکلمات)