دستم نرسد به دامنت ای دلبند
در عید ندارم به تو دیگر پیوند
حالا که شده وصالت این گونه محال
ای «پسته» به ریش بنده این گونه نخند
***
عید است و بساط ماچ و موچ است به پا
مهمانی و سور و سات هم پا برجا
آن گونه بخور که با دو تا جرثقیل
با زور تو را حمل کنند از آن جا
***
چون« مار» دوباره رفت درلانه ی خود
«اسب»آمد و خیمه زد به صحرای دلم
شد تکیه کلام بنده در این شب عید
ای وای دلم،وای دلم،وای دلم