menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

دکتر عبدالرضا قیصری

از بس زنم کلاس برایم گذاشته، دیگر مگر حواس برایم گذاشته/شعر طنز

از بس زنم کلاس برایم گذاشته/ دیگر مگر حواس برایم گذاشته

شب شعرآیینی بانوی آفتاب مرودشت متفاوت با دیگر شب شعرها و با چاشنی طنز برگزار شد.

به گزارش شیرین طنز، به نقل از خبرگزاری فارس از شیراز، دیشب تا پاسی از شب، سالن اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی مرودشت میزبان شب شعر آیینی بانوی آفتاب به همت انجمن شعر جوان بود.

شب شعری که به مناسبت ولادت فاطمه زهرا(س) و روز زن برگزار شده بود و در آخر، با سبکی متفاوت از دیگر چنین شب شعرهایی، پایان یافت.

تفاوت در این شب شعر را از وارد شدن به سالن و مشاهده برگه‌های مسابقه‌ای که شاعر و غیرشاعر را به تکمیل بیت‌هایی چند از شعر به مسابقه فرا خواند مشهود بود.

طبق رسم معمول شب‌های شعر، شاعران به خواندن اشعار خود در مدح حضرت زهرا(س) و مادر پرداختند.

تجلیل از مادر چند شهید دانش‌آموز به سبکی متفاوت و همراه با ترانه خوانی رضا نیک فرجام که خود فرزند شهید است، بخش دیگری از این برنامه را تشکیل می‌داد.

۲خواهر نیز دکلمه‌ای زیبا را برای مردم به سادگی و دلنشینی روایت کردند.

اشعار طنز را در صفحه اینستاگرام شیرین طنز دنبال کنید

اما موضوع جالب در زمان حضور عبدالرضا قیصری شاعر مرودشتی اتفاق افتاد که قصد خواندن شعر طنز در این برنامه را داشت.

در خواست‌های مردم او را به خواندن شعر معروفش سوق داد که بسیاری آن را شنیده‌اند.

شاعر شروع به خواندن کرد و مردم با وی همراهی می‌کردند.

« از بس زنم کلاس برایم گذاشته

دیگر مگر حواس برایم گذاشته

مأموریت به مدت یک نصفه‌روز بود

یک عالمه لباس برایم گذاشته

از آن‌همه لباس ز بس شست و شست و شست

یک جل و یک پلاس برایم گذاشته

از آن‌همه تنوع احساس در دلم

قدری فقط هراس برایم گذاشته

از آن‌همه حقوق بلاشک مردها

یک حق التماس برایم گذاشته

با عشق توی سفرهٔ شامم بدون حرف

یک هفته نون و ماس برایم گذاشته

امروز روز مرد، بدون خیار شور

یک برگ کالباس برایم گذاشته

باریکه‌ای شبیه عزیزان!!!! صهیونیست

اندازهٔ حماس برایم گذاشته است

از آن منی که قدر سه تا جان کلود بود

یک هیکل قناس برایم گذاشته

تشبیه را برای کلاسش ز شعر من

برداشته جناس برایم گذاشته

من خروپف نمی‌کنم اما به جرم آن

یک‌تخت در تراس برایم گذاشته

دیدم به خواب دوش خدا جای قبض‌ها

یک دسته اسکناس برایم گذاشته

ای‌وای من به‌جای زنم حضرت کریم

یک فرد ناشناس برایم گذاشته

آن فرد ناشناس به عشقم درون تنگ

یک بوته عطر یاس برایم گذاشته

از خواب خوش پریدم و دیدم نه جان من

این زن که واس ماس برایم گذاشته

امروز روز مرد، بدون خیار شور

یک برگ کالباس برایم گذاشته

این بیت را دو بار نخواندم برایتان؟

…این زن مگر حواس برایم گذاشته!!»

بعد از خواندن اشعار قیصری، مجری هم شعر طنزی از یک شاعر قدیمی خواند و در پی آن، شاعری دیگر نیز در پی درخواست‌هایی مردمی، طنزی کوتاه چند بیتی ارائه داد.

این‌گونه در نیمه‌های شب و با سجده بر برگ گل‌های ُرز، مرودشت را بااحساس بوی تازه‌ای ترک کردیم.

انتهای پیام/

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر