دل گوسفند بی نوایی برایم کباب شد تا من به نوایی برسم!
کاریکلماتورهای حسین مقدسی نیا
- هر وقت ذهنم شلوغ می¬شود با خودم خلوت می¬کنم!
- نویسنده صاف و ساده¬ای بود بادش کردند، برجسته شد!
- مرگ من با جان من بازی نکن!
- پدر بزرگ همیشه دست به مهره حرکت می¬کند من دست به عصا!
- در زندگی می¬خواستم «نقی معمولی» باشم، «سعید معروف» شدم!
- سر به هوا سبک سر است، سر به زیر سر سنگین!
- آنهایی که با سر و صدا رفتند جنگ بی سر و صدا برگشتند!
- دولت کانادا جویندگان طلا را نقره داغ کرد!
- هر وقت سر و کله¬ ی تو پیدا می¬ شود من سر در گم می¬ شوم!
- بی سر و پا را نه می¬ شود پایش را قلم و نه دست به سرش کرد!
- بی سر و پایی، بی دست و پایی را دست به سر کرد!
- همه زن می¬ گیرند زندگی به هم بزنند، من «هم زن» گرفتم زندگیم به هم نخورد!
- بی دست و پا همیشه میان دست و پاست!
- سنگ زیرین آسیاب در زمستانِ سیاه سنگ روی یخ می¬شود!
- آنان که از پا فتاده را دست انداختند، سرافکنده شدند!
- دو دل ستان دو دل بودند، که به هم دل بدهند!
- از سایه ¬ام می¬ ترسم، دوستان می¬ گویند که سنگین شده است!
- سخنران را چشم زدند، نطقش کور شد!
- دل گوسفند بی نوایی برایم کباب شد تا من به نوایی برسم!
- جگر سوخته¬ای از دست جگرکی دلخور شد!
- دلداده بیدل بود و دلستان دو دل!