استندآپ کمدی ناصر محبی از تصور تا واقعیت
ناصر محبی، با ترکیب تصور و واقعیت توانست اجرایی قابل قبول داشته باشد. تصوری که فکر کردن به آن، دلخوشی این روزهای ما شده است.
تصور کن، اگرچه تصورکردنش سخته
ناصر محبی با همراه کردن مخاطب در دنیای خیالی خود، توانست با اشاراتی نه در پرده که در عیان، به برخی از اتفاقات روز بپردازد. ویژگی متن او این قابلیت را میداد تا بتواند هم از آنچه باید باشد سخن بگوید و هم انتقاداتی از سخنان و رفتارهای برخی چهرهها به زبان آورد.
اشاره او به قالپاق پراید و آپشن بودن بقیه موارد، تصور دلار هزار تومانی، تصور یک اقتصاد آرام، گوجهای که سر کوچه آن مرد هنوز ارزان است، لبینات گران، هزینه زندگی و فرزندان و… نکاتی بود که ارتباط مخاطب با اجرا را برقرار کرد، زیرا مدام در تصور و واقعیت در حرکت بود.
زمانی که با تصور به سن ۵۰ سالگی خود میرود و میبیند قفل است (ترکیب واقعیت با بازی که اساس آن بر تخیل است) و پیغامی که به او میگوید «با این وضعیت اقتصاد و دلار به این سن نمیرسد و تا سی سال بیشتر عمر نمیکند»، بسیار دقیق اجرا شد. او برای گفتن این عبارت، لحن خودش را آرام کرد و این آرامش با افسوسی که به تماشاگر منتقل شد، از خندیدن مخاطب جلوگیری کرد. دقیقا در نقطهای که همه ما در ابهامی نسبت به آینده به سرمیبریم.
او حتی، با گفتن «تصور کنید ما با حالیم»، حال خوش این روزها را تنها با تصور کردن، امکانپذیر دانست. حال خوش در روزگاری که چشمان همه ما خیره به اتفاقات اطرافمان است.
غافلگیری بدون ترس
یک روایت فرعی در اجرای ناصر محبی قابل تامل است. در بخشی از اجرا، او به پیرمردی اشاره کرد که به پارک آمد و بدون آنکه ارتباطی با داستان داشته باشد، از آن خارج شد. این شیوه ورود و خروج علیرغم انتظار مخاطب برای شنیدن نتیجه این دیدار، نوعی غافلگیری درست است. زیرا او روایت را در اینجا رها نکرد و به دلیل حضور جوان بعدی، داستان به اصل موضوع خود بازگشت.
در ظاهر چنین به نظر رسید که در یک تدوین، بخشی از یک سکانس، زودتر از آنچه باید دیده شود، بریده شده و مانده است. اما باید تاکید کرد این شیوه در استندآپ کمدی که بخشی از بنای آن بر انتظار و تعلیق مخاطب و طنزآوری است، قابل دفاع است.
بریم بیاییم
ناصر محبی از تکه کلامهایی استفاده میکند که هر کدام از یک اجرای او بیرون کشیده شده است و این نشانه هوشمندی اوست. عبارت «فارسی نداره؟» و «دستتون درد نکنه» عباراتی است که مخاطب اجراهای قبلی او را به گذشته ارجاع میدهد.
نکته مهم این است که او به درستی، این جملات را کوتاه انتخاب کرد تا خللی در مسیر داستان ایجاد نکند و به عنوان یک وصله ناجور در اجرای او دیده نشود. علاوه بر این، به درستی، از تکرار بیدلیل این عبارات پرهیز کرد. به طوری که تنها یکبار از این عبارات استفاده کرد.
شعبده بازی
با توجه به آنکه شعبده بازی براساس ایجاد خطای دید و استفاده از روزنههای علمی طراحی میشود و ذهن مخاطب را به تصور یک موضوع هدایت میکند، ناصر محبی بخش پایانی اجرای خود را به شعبده بازی اختصاص داد.
غیر از ماجرای دستمال پارچهای، میتوان گفت که در دو نمایش بعدی، تلاش برای رفتار کردن بر خلاف نظر مخاطب دیده میشود. خارج کردن موز به جای خرگوش، زمانی به طنز درست خود رسید که جمله «چه کسی موز تصور کرده است» را گفت و غیب شدن زمانی خنده واقعی را گرفت که او به طور کامل در پوشش پارچه خارج نشد. بلکه حساب شده از نیمه به بعد، پارچه را رها کرد. یعنی برخلاف آنچه بیننده انتظار میکشد.
یادم تو را فراموش
در بستر کلی داستان، خرده روایتهای ناصر محبی، به درستی به یکدیگر متصل نبودند و تغییر فضا با ربطهایی مناسب چیده نشده بود. علاوه بر این برخی از بخشها، بیش از آنکه نیاز باشد، ادامه داشت. به عنوان مثال در ماجرای ختم برادر، گریه پدر و تکرار جمله «کوسه تو را تصور نکرد» میتوانست حذف شود تا با سرعتدهی به ریتم روایات، مخاطب از خندیدن جا نماند.
در مثالی دیگر گفتگو با ماجرای جوانی که به پارک آمده بود به نتیجه نرسید. در برخی موارد تغییر فضا از روایتی به روایت دیگر به دلیل آنکه از دل هم بیرون میآمدند و دوباره باید به فضای قبل برمیگشت، قابل اصلاح مجدد بود.
ناصر محبی
ناصر محبی شب گذشته، اجرایی موفق داشت. اجرایی که به مراتب از دو اجرای قبلی او بهتر بود. به خصوص از لحاظ نگارش متن. اجرای خوب او به دلیل برخورداری از ویژگیهای فردیاش (علی رغم استرس)، در نتیجه این کار موثر بود و مسیر درستی را میرود.
***
استندآپ کمدی علی صبوری و سه دغدغه مالی
معین بادپا: اجرای علی صبوری از ورود به مسابقه تا اجرای سوم تغییر مهمی داشت و آن جابجایی از مجازی به واقعیت بود. همین تغییر فضا در متن وقتی با اجرای مسلط او همراه میشود، نتیجه را لذت بخش میکند.
اصل مطلب اقتصاد است
علی صبوری در ماجرای یک زندگی مستقل، به مهمترین موانع پیش رو اشاره کرد. دغدغه مالی برای تشکیل یک زندگی مستقل نخستین گام است. او به همین بهانه، هم از موسسات مالی و اعتباری گفت که «فقط پول میگیرند اما پس نمیدهند» (البته اتصال دولت به خزنه مملکت نگرانیشان را برطرف میکند) و هم از گرانی بیحساب و کتاب اقلام از جمله اتومبیل.
اینها را بگذارید کنار بیارزششدن پولی که سیصد میلیون آن به کنایه «یه ذره» خوانده میشود. شاید چون در این زمانه اگر رقمی، دُم هزار میلیاردی نداشته باشد، دیگر برایمان عددی به حساب نمیآید.
مهمترین نکته قابل تحسین صبوری، جایی است که جای نقش آدمهای طلبکار و بدهکار تغییر میدهد و با کنایه سنگین میگوید «نیروی انتظامی با ما کاری ندارد، بلکه برای متفرق کردن مردمی که پولشان را میخواهند اینجا آمده است». کنایه سنگین و ارزشمندی که زبان طنز، وظیفه بیان آن را دارد.
اگر در یک روایت طنز، انتقادات مطرح نشود، بدون شک بیان آنها به شکل جدی و رسمی، تحمل نخواهد نشد.
سه روایت هموزن با سه کیفیت
اساس استندآپ کمدی علی صبوری، سه روایت درست و هموزن بود. موسسات مالی و اعتباری، اتومبیل و مسکن، به دلیل آنکه هر سه از اهمیت بالایی برخوردارند، به درستی کنار هم قرار گرفت. در اجرای استندآپ کمدی، وزن این روایات متصل به هم باید برابری کند تا یکی، دیگری را با خود به پایین نکشد.
اگر به جای هر کدام از این موارد، یک موضوع با درجه اهمیت کمتر (از نگاه غالب افراد جامعه و نه از نگاه کمدین) قرار میگرفت، بدون شک به متن لطمه میزد. اگرچه باید پذیرفت کیفیت پرداخت به این سه روایت در یک سطح نبود. بلکه در هر مرحله تا انتها سیر نزولی به خود گرفت.
خنده نیازی نیست
روایت علی صبوری، نیازی به خنده او نداشت. این خندهها دقیقا در بخشهایی انجام دیده میشد که شوخی آن در کف بود. میتوان حدس زد علی صبوری کاملا برنامهریزی شده، خندههای خود را در این لحظات جانمایی کرده است. شاید به این دلیل که نیاز به ربطهایی داشت که از قدرت طنز لازم و همتراز با بقیه بخشها برخوردار نبودند.
علی صبوری
ترکیب توجه به طنز و خندهآوری و بیان دغدغههای اجتماعی که میتوان تمام موضوعات سیاسی و اقتصادی و… را حداقل در جامعه ایران مرتبط با آن دانست، موجب شد تا اجرای موفقی را از علی صبوری شاهد باشیم. اجرایی دقیق، درست با متنی خوب. امیدوارم علی صبوری همین مسیر را ادامه دهد.
***
استندآپ کمدی محمدجواد رضایی فقط خاطره بامزه
معین بادپا: محمدجواد رضایی در مرحله سوم توانسته بر استرس خود غلبه کند. اما کاهش استرس او با افت متن هم همراه شد.
یک نمایش بامزه!
استندآپ محمدجواد، ماجرای فردی بود که به صورت مادرزادی، فرم سینه کفتری به خود گرفته است و بخش زیادی از داستان صرف کتک خوردن او از یک فرد تنومند در کوچه محل سکونتش شد. متن او صرفا با هدف خنده گرفتن نوشته شده بود و در همان سطح هم باقی ماند. شاید بخش زیادی از تلاش او در این مرحله، صرف رفع استرس شده است. اما به طور همزمان، متن او را تبدیل به یک متن ساده کرد.
توقف برای تشکر
در طول اجرا، هربار که محمدجواد رضایی با تشویق حضار روبرو میشد، دستهایش را بر روی سینه قرار میداد و از حاضرین تشکر میکرد. فرقی نداشت که این سپاسگزاری در میانه روایت باشد یا هنگام تغییر موقعیت. اگرچه این رفتار را میتوان، نشانه تواضع و خصوصیات اخلاقی او دانست، اما در طول یک اجرا، به این شیوه تشکر نیازی نیست. او با خروج از موقعیت استندآپ، مخاطب را هم از آن فضا خارج میکرد. علاوه بر این با توجه به شیوه استندآپ او که خاطرهسازی است، تشکرهای او بیشتر اضافی به نظر میرسد.
حرکات فراموش نشود
انجام برخی اصلاحات، نیازمند زمان است. محمدجواد رضایی باید به عنوان یک کمدین، بتواند با تمرین، اشکالات حرکات بدنش را هم برطرف کند. این اشکالات نه در شیوه اجرا که در خارج اجرا باید دیده شود تا اثرات خود را بر روی اجرا نگذارد و بتواند بهتر از این به روی صحنه برود.
معضل ندارد
یکی از فرصتهای برنامههایی از این قبیل، بهرهگیری درست از فرصت فراهم شده است. شاید همین که محمدجواد رضایی یا دیگر شرکتکنندگان، نام محله و شهر و دیار خود را به گوش مخاطبان میلیونی برسانند، خوشایند به نظر برسد. اما نباید فراموش کرد که تنها نام بردن کافی نیست. زیرا این موضوع پس از مدتی امری عادی تلقی شده و فراموش میشود. او و سایرین میتوانند از این فرصت استفاده کرده و با دستمایه قرار دادن مشکلات شهر و منطقه خود، حواس مردم را به آن جلب کنند و پیامی روشن به مسئولان محلی برای رفع این معضلات بدهند. مگر آنکه دیار آنها هیچ معضل و مشکلی نداشته باشد.
محمدجواد رضایی
محمدجواد رضایی، اجرایی ساده و صرفا بامزه داشت. آنچه مشخص است برطرف شدن استرس او در این مرحله بود. بهتر است او از این پس، به متنهای بهتری فکر کند.
***
استندآپ کمدی ابوطالب حسینی برای خنده
معین بادپا: ابوطالب حسینی، در مرحله سوم اگر فقط به دنبال خندیدن بود، میتوان اجرای او را قابل قبول دانست.
ابوطالب عوض میشه
اتفاق مهم در مرحله سوم استندآپ قابل تأمل است. افرادی که دغدغه داشتند، دغدغههایشان تمام شد. آنها که بیخیال بودند، دغدغهمند شدند. ابوطالب هم یک ماجرای خیالی ازدواج را انتخاب کرد تا آن را فقط برای خنده گرفتن بنویسد. به همین دلیل نمیتوان نکتهای ملموس از کنایات اجتماعی در اجرای او مشاهده کرد.
گریزی به مسابقات
ابوطالب حسینی در استندآپ خود، به دفعات، خلاف ذهنیت مخاطب رفتار کرد و برای آنکه بتواند نیمه دوم هر شوخی را تکمیل کند، به تغییر شخصیتها و موقعیتها دست زد. تعدادی از این مکملها، با استفاده از شبیهسازی مسابقات ورزشی یا تلویزیونی طراحی شده بودند و به دلیل مخالفت آنی با انتظار مخاطب، توانست خنده بگیرد. علاوه بر این، با حجمی از شوخیهای کوتاه پشت سرهم، تلاش کرد تا لبخند مخاطب حذف نشود. بدیهی است تبدیل لبخند به خنده بلند، آسانتر از تبدیل چهره بیاحساس به خنده بلند است. و او این را به خوبی میداند.
بدش نمیآید
در متون ابوطالب حسینی احساس میشود او بدش نمیآید در اجرای استندآپ، از خط قرمزهایی عبور کند. به طوری که در اجراهایش همیشه، اشاراتی دو پهلو دارد. شاید آنجا که صریح صحبت میکند همان بخشهای حذف شده از اجرای اوست. احتمالا استندآپهای او خارج از چارچوب تلویزیون، خارج از خط قرمزهای دیگر نیز باشد. بدیهی است منظور ما، خط قرمزهای اجتماعی و سیاسی و …. نیست.
ابوطالب حسینی
ابوطالب حسینی، یک متن طنز داشت که جامعهای در آن دیده نشد. متنی فقط برای خنداندن که میتوان، یک هدف برای استندآپ کمدی دانست.
پایان پیام
منبع : پایگاه خبری گُلوَنی