کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو (پیرسوک) :
- “خطّ مقدّم” را، قاب گرفتم!
- چون دخل و خرج ام باهم”نمی خواندند”، یک فصل کتک مهمانشان کردم!
- حرف های”ظریف”، دوپهلوست!
- پیرمرد”پخته”را، عزراییل”خورد”!
- زمین”شور”، در”ماهور”جاخوش کرده بود!
- پیچ”تند”جادّه، دهان راننده را سوزاند!
- من داغ به”دل”دارم و او داغ به”پیشانی”با سیب زمینی!
- گوشم را”تیز”کردم، تا گوشش را بِبُرَم!
- آنقدر”خاکی”بود که درخودش زراعت می کرد!
- سردبیر، “دوپهلو”هایم را گرفت!
- پیش از نماز ریاکارانه، شکسپیر به کمرش زد!
- بازاری، زیر بازارچۀ کاسب است!
- درخطّ مقدّم، ایراد خوشنویسی گرفت فرمانده!
- حوّا با اندیشۀ”آدم”کُشی، ازدواج کرد!
- چشمم آب نمی خورد، برایش نوشابه باز کردم!
- شیشۀ عمر دارند، “دیوانِ”شعرهایم!