حرفم را به کرسی نشاندم از سنگینی، کرسی شکست!
حرفم را به کرسی نشاندم از سنگینی، کرسی شکست! کاریکلماتورهای نائله یوسفی بادکنک به بادبادک فخر می فروخت بادبادک گفت یک سوزن به خودت بزن…
حرفم را به کرسی نشاندم از سنگینی، کرسی شکست! کاریکلماتورهای نائله یوسفی بادکنک به بادبادک فخر می فروخت بادبادک گفت یک سوزن به خودت بزن…
روزی که نخستین کتابم منتشر شد دوستان زیادی آمدند و گفتند یک نسخه از این تحفه حقیر را به ما هم بدهید. وقتی به آشنایان…
هنگام خشکسالی، کشاورز در شیارهای دستش گندم کاشت. در زندگی خبر مرگمان زودتر از خودمان می رسد. از بچاپ بچاپ مردم به دستگاه پول چاپ…
سیل خانه های تب دار را به پاشویه فرو برد. کاریکلماتور های نائله یوسفی : لوح تقدیرش ساده لوحی بود. راستی را از چوب یاد…
کاریکلماتورهای نائله یوسفی : مراقب باشید کسی که شما رو از چنگ عقاب نجات می دهد یک کرکس نباشد. نزد ثروتمندان سخن گفتن هم برای…
کاریکلماتورهای نائله یوسفی : یک تخته ام کم بود برای خاطر جمعی، عقلم پاره سنگ نیز برداشت! گدا “کورخوانده” بود، بینایی اش را پزشک تایید…
کاریکلماتورهای نائله یوسفی : بی خواب بودم تا اینکه چک را به حسابم خواباند! آنقدر از سیگار کام گرفت که از دنیا ناکام رفت. از…
کاریکلماتورهای نائله یوسفی : آدم دست تنها، پاهای ثابت قدمی دارد. در جواب حرف دیگران “درآمدم”، بیرونم کردند. برای رفع “غمباد” به خرم آباد رفتم….
کاریکلماتورهای نائله یوسفی : دارکوب به جان درخت نق می زند. “پای “چیزی را امضا کنیم که بعدا “دستمان” را بگیرد. “آبروی” آب “زیر” کاه…
کاریکلماتورهای نائله یوسفی : شاگرد حاضر جواب غایب بود. زنبور عسل به گل کاغذی دلبسته بود. آدم “سرشناس” به تنش می ارزد. کرم ابریشم به…
کاریکلماتورهای نائله یوسفی : زبان بدنم لکنت دارد. در ونیز زندگی همه نقش بر آب است. امروزه سنگ نبشته جای خود را به سنگ قبر…
نائله یوسفی : مراسم های عزاداری ما دیگر به شیوه ای مرسوم شده است که آدم نمی تواند آن ها را با مجالس عروسی تشخیص…
کاریکلماتورهای نائله یوسفی : با حرف های دهن پر کن شکم ها سیر نمی شود. بلیط فروش مجانی به سفر آخرت رفت. کودکان روستا روی…
کاریکلماتورهای نائله یوسفی : در دفتر ثبت ازدواج مشق “مهر” می نویسند و در دفتر ثبت طلاق “تیر”می کشند. کله پاچه فروشی محل گردهمایی فرار…
کاریکلماتورهای نائله یوسفی : مرغ “حق” در دادگاه تبرئه شد. تنها “پیش آمدم در زندگی شکمم بود. اگر یک غده سرطانی بودم پیشرفت می کردم….
کاریکلماتورهای نائله یوسفی : *بعضی ها نماز را به جماعت می خوانند و حق را فرادا می خورند. *در گلچین روزگار گل سر سبد بود….
نائله یوسفی : آدم ها ابتدا همدیگر را نقد می کنند و سپس نسیه می فروشند. ماهی ها آب از سرشان گذشته است. دو وقت…
کاریکلماتورهای نائله یوسفی : با ارزش ترین زیرخاکی ها کارگران معدن هستند. “سالخورده” از زندگی “سیر” بود. هنگامی که پای درخت را به ادبیات باز…