کاریکلماتور : با بلند کردنِ صدایش، کمرش رگ به رگ شد!
کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو ۱-درد اش را پرتاب کرد، تا به”درد ام بخورد”! ۲- وقتی کیف ام را زدند، جیبم گریه می کرد! ۳- گاوش…
کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو ۱-درد اش را پرتاب کرد، تا به”درد ام بخورد”! ۲- وقتی کیف ام را زدند، جیبم گریه می کرد! ۳- گاوش…
سری پنجاه و یکم کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی : (مجموعه نهم) _به رحمت خدا رفت، به غضبش گرفتار شد. _خط قرمز تقویم است، جمعه. _در…
کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو (پیرسوک) : برای آمدنت”شور”می زد دلم و چون آمدی”شش و هشت”! هیچ آرزویم”عملی” نشده، “تَرک” نمی کنم خودم را! تا به…
سری سی و هشتم از سیبیل نوشته ها کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی : _برای اینکه خواب از کله اش بپرد، برایش بال کشید. _مرد سر…
سری سی و هفتم سیبیل نوشته ها کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی : _از زندگی کارمندان غذای حاضری، غایب نمی شود. _با کلمات کلیدی قفل دهان…
سری سی و ششم سیبیل نوشته ها کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی : _جانماز آب می کشید تا جانمازش تمیز باشد، ساده لوح. _با پنکه، کلاه…
کاریکلماتور حاصل پیوند «کاریکاتور» و «کلمه» است. * چون شنیده بود پول چرک کف دسته، هیچ وقت به سراغ صابون نمی رفت. * جوانه برای…