اگر اهل دل باشید و با شعر طنز غریبه نباشید، احتمالا اسم سعید طلایی به گوشتان خورده است. اسمش هم به گوشتان نخورده باشد، از روی قیافه میتوانید او را تشخیص دهید. این آقا از سال ۸۸ وارد وادی طنز شد و اینطور که از شواهد پیداست هنوز اقدام به خروج ننموده است.
به گزارش شیرین طنز، به نقل از دفتر طنز، سعید طلایی از معدود شاعران طنزپرداز جوانی است که ستارهی اقبالش درخشید و توانست در بین این همه طنزپرداز باسابقه و قدرقدرت و قوی شوکت، شناخته شود و طنزنویسی را به صورت جدی دنبال کند. او در مدت این چند سال به طور مستمر با نشریات مختلف همکاری داشته است که گروه مجلات رشد، روزنامههای جام جم، همشهری، ماهنامهی طنز سه نقطه و خبرگزاری مهر از پرمخاطبترین آنها هستند. همچنین سابقهی همکاری او با صدا و سیما به ویژه رادیو جوان در زمینهی نویسندگی و اجرای آثار طنز بر هیچ بنیبشری پوشیده نیست ولو اینکه وی قصد کتمان آن را داشته باشد.
سعید خان طلایی در مدت این هفت سال و اندی همواره در مقابل وسوسهی دوستان ناباب مبنی بر چاپ کتاب اشعارش مقاومت میکرد و پیوسته بر شیطان رجیم لعنت میفرستاد. یکی از اصلیترین دلایل مقاومت مجدانهی او وسواس عجیبی بود که در چاپ آثارش داشت. او عمیقا اعتقاد داشت که چاپ اشعار او موجب قطع درختانی خواهد شد که بسیار بیشتر از اشعار طنز یک شاعر جوان به درد مردم میخورند. تا اینکه دوستان و همراهان از همه سو او را متقاعد کردند که شک نکند و ارزشش را دارد و وی درست در ساعت ۱۵:۵۲ جمعه، ۳۰ مهر ۱۳۹۵ تصمیم به چاپ اشعارش گرفت و گزیدهی کارهایش را برای امید مهدی نژاد ارسال کرد. او در همین حین از دکتر اسماعیل امینی، دکتر ناصر فیض، استاد ابوالفضل زرویی نصرآباد و سید امیر سادات موسوی خواست که نگاهی به اشعارش بیندازند بلکه او را از این اقدام منصرف سازند که خوشبختانه چنین نشد و در نتیجه شما هم اکنون با کتاب «بوقلمان» اثر سعید طلایی روبرو هستید. امیدواریم به قدری از خواندن این کتاب لذت ببرید که گناه قطع درختان مذکور تا حدودی شسته شود.
از آنجا که حتی هندوانه را هم به شرط چاقو میفروشند، یکی از اشعار این کتاب را برایتان رونمایی میکنیم که حتما خوشتان میآید.
فکرم همهجا هست ولی پیش خدا نیست
سجادهی زردوز که محراب دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال من ای دوست کجا نیست
از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد! ابداً قصد ریا نیست!
از کمیّت کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یکذره فقط کندتر از سرعت نور است
هر رکعت من حائز عنوان جهانیست
این سجده آخر نکند سجدهی سهو است؟
چندی است که این حافظه در خدمت ما نیست
ای دلبر من تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست!
بیدغدغه یک سجدهی راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقبمانده جدا نیست
یک سکه سپردند، دو تا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکیست ربا نیست
از بس که پی نان حلالیم شب و روز
در سجدهی ما رونق اگر هست صفا نیست
گویند که گنجیست به هر سجده، بیایید!
من رفتم و پیدا نشد اینگونه، نیا! نیست…
به به! چه نمازیست همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست
کتاب بوقلمان در هزار نسخه و توسط انتشارات قاف منتشر شده است. پس طبیعتا میتوانید از همین انتشارات تهیه کنید.