طنز : شرایط جدید استخدام معلمان و لَب خزینه!
وحید حاج سعیدی : آقا بالاخره رسیدیم. البته هنوز نرسیدیم ولی نزدیک شدیم. نزدیک که چه عرض کنم دورنمای اتوپیای افلاطون یا همان آرمان شهر…
وحید حاج سعیدی : آقا بالاخره رسیدیم. البته هنوز نرسیدیم ولی نزدیک شدیم. نزدیک که چه عرض کنم دورنمای اتوپیای افلاطون یا همان آرمان شهر…
مهدی محمدی : معاونت بازاریابی و فروش شرکت سایپا گفت: «تولید هر پراید حدود سه تا چهار میلیون تومان زیان به شرکت سایپا وارد می…
طنزهای محمد امین فردوسی با لهجه ی شیرین اصفهانی : اندر مکاشفات آمیز خیر الله بخش اول: موبایل و معضلات اون تو این دور و…
جهانگیر ایزدپناه ـ بخش سوم و پایانی : ثبت نام در دبیرستان به دبیرستان بهبهان رفتیم برای ثبت نام . برحسب توانایی مالی باید مبلغی…
وحید حاج سعیدی : این بزرگواران صاحب منصب در زمان تصدی پست جابجایی نیروها را حق مافوق می دانند و آن را از ضروریات مطلق…
طنزی به نام زندگی بخش دوم – جهانگیر ایزدپناه اشاره: نویسنده این مطلب، اهل کهگیلویه است. متولد ۱۳۳۴ و به قول خودش چند صباحی است…
جهانگیر ایزد پناه : راستش را بخواهید، حال و هوای اعتراض به سرمان زد. نشستیم دو دو تا چهار تا کردیم، دیدیم که به مردگان…
جهانگیر ایزدپناه : گذشتگان ما طوری از زندگی و امکاناتشان تعریف می کردند که برای ما باور کردنی نبود. حال ما هم به جد و…
وحید حاج سعیدی : آقا بالاخره ما نفهمیدیم تو این کشورهای پیشرفته و به اصطلاح متمدن قانون وجود ندارد؟! این ها صاحب ندارند؟! بزرگتر ندارند؟!…
رضا رفیع : به نظرم در حکایات «لطائف الطوائف» خواندم که شخصی در اوج گرمای عراق،به دانجا سفر کرده بود. چون برگشت، از او پرسیدند:…
وحید حاج سعیدی : از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان؛ نسل امروز با خیلی از ابزار آلات ، وسایل، مشاغل ، لوازم و…
اکبر اکسیر – ۱۴ تیرماه ۱۳۹۶ ـ آستارا: حالا که عباس رفته است، چه میتوان کرد، جز ذکر چند خاطره برای شادی ارواح دوستداران این…
+ ذهنم مشغوله _به چی؟ + به اینکه چه چیزی کشف کنم این تخمه های هندوانه هم مثل خربزه و طالبی یه جا جمع بشن……
افسانه بختیاری نژاد : از دیروز که رفته ای هیچ چیزی از حلقوم نازپروده ام پایین نرفته است. نه شیر بزی نه گوشت بره ای…
وحید حاج سعیدی : در هزاره سوم «سرعت» به یکی از ارکان اساسی زندگی انسان ها بدل شده است و با وجود اینکه “زمان”، بی…
نزدیکهای عید بود و ظرفیت اتوبوسها تکمیل، با کلی خواهش و التماس، ترمینال اتوبوسی ویژه گذاشت، تا مسافران بخت برگشته ای چون ما در شهر…
وحید حاج سعیدی : صبح که از خواب بیدار شدم، طبق معمول تلویزیون را روشن کردم. استاد افتخاری با چند نفر از دوستان خنیاگر در…
مهدی محمدی : مامان گفت: ما که تلویزیون داریم، این تلویزیون سیاه و سفید را چرا خریدی؟ بابا گفت: این تلویزیون، هوشمند است. مامان گفت:…
حبیب آقا{ به کوکب خانم،همسرش}: کوکب خانم! کوکب خانم : بله حبیب آقا: دارم میرم که کاندیدا بشم. کوکب خانم: کاندیدای چی ؟ حبیب آقا:…
خاطرات اتوبوسی داستان اول : بو هوا به شدت گرم بود. ساعت سه بعد از ظهر ، کلاسم که تمام شد پریدم در خوابگاه ،…