سری پنجاه و هشتم از سیبیل نوشت ها _ سری شانزدهم
کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی :
_یکی از نیازهای حیاطی پدر بزرگم بود شیلنگ.
_بعد از دمخور شدن با معتاد، باز دم برایم سخت شد.
_به من حق داد اما پول هایم را گرفت، وکیل.
_سربلند کردم کبک را، بعد از شکارش.
_برای پیش داوری کردن، نیازی به سوت نیست.
_با دندان مصنوعی نتوانستم چوب حماقتم را بخورم.
_آرزوی گنجشک مهربان گرفتن محرومین زیر پر و بال خودش بود.
_ضرب شستش، ماشین حساب را از کار می انداخت.
_صدایم که گرفت، نتوانستم با جامعه هم صدا شوم.
_با چهره ی جدیدی از خودم مواجه شدم در آرایشگاه.