هزاران مثنوی دارم ، غزل نه،
همه شیرین تر از قند ، از عسل نه !
به سر “حىَّ عَلى” دارم فراوان،
نشانی اندک از “خَیْرِ الْعَمَلِ” نه !
سرم مثل کویر لوت لخت است ،
ز بیخ و بن ولی هستم کچل ؟ نه !
زبانم همچو فلفل تند و تیز است ،
نزاع و جنگ و درگیری ، جدل ؟ نه !
صد و اندی سند در چنته دارم ،
ولی قاضی پسند و مستدل نه !
همین هستم که می بینی سراپا،
خودم هستم ، خودم هستم ، بَدَلَ نه!
عزیزی خواهد آمد همچو مادر،
مرا محکم بگیرد در بغل ؟ نه !
کمی شعرم دوباره آبکی شد،
ولی مثل فلانی ….مبتذل ؟ نه !