سعید بیابانکی معتقد است:
شاعر خادم بیمزد و منت به کلمات و فرهنگ است. شاعر نسبت به سایر هنرمندان، کسی است که میتواند مفاهیم و معانی بلند خلق کند، هم ظریف و هم موجز؛ در صورتی که شاید این در بقیه حوزههای هنری امکانپذیر نباشد.
شعر بعد از انقلاب مسیر جدید و دوره حیات تازهای را تجربه کرد؛ امری که باید آن را متأثر از تحول در بسیاری از وجوه اجتماعی و سیاسی بود. دوره انقلاب، دورهای بازگشت به سنتها و در کنار آن استفاده از زبان جدید بود که این ترکیب محتوا در کنار پوست انداختن زبان، شاحصه جدیدی به شعر سه دهه اخیر داد.
شعر به ویژه در دهه گذشته میان نسل سوم انقلاب با دریچه جدیدی روبرو شد؛ آزمون و خطاها در قالب عناوین متعدد در این حوزه، دوره جدیدی را باز کرد که شاید بتوان گفت در سالهای بعد تأثیر بیشتر این جریان را بتوان هم از منظر زبانی و هم در ساحت اندیشگی بیشتر احساس کرد. علیرضا بدیع از جمله این شاعران است که تاکنون چند مجموعه شعری با عناوین «حبسیههای یک ماهی»، «چله تاک» و «گنجشکهای معبد انجیر» منتشر کرده است. او یکی از موفقترین غزل سرایان جوان امروز است که غزل هایش همواره مورد توجه مخاطبان جدی شعر است.
جدیدترین کتاب وی « شجرهنامهی یک جن» است که با حضور محمد علی بهمنی، سعید بیابانکی و ابراهیم اسماعیلی در خبرگزاری تسنیم رونمایی شد. در این میزگرد در کنار نقد و بررسی اشعار این شاعر نیشابوری، وجوه مختلف «غزل» و کارکرد آن در شعر معاصر نیز مورد بررسی قرار گرفت. در این نشست مطرح شد که پس از انقلاب شاعران به سرغ سنتهای شعری کهنتر رفتند و غزل در دوره پس از انقلاب دوره حیات جدیدی را تجربه کرد. مشروح این نشست به شرح ذیل است:
* تسنیم: به شاعران و منتقدان بزرگوار برای حضور در جلسه رونمایی از کتاب «شجرهنامه یک جن»خیر مقدم می گویم. در ابتدای بحث صحبتهای مولف اثر آقای علیرضا بدیع را می شنویم.
علیرضا بدیع:
ابتدا از اینجا شروع کنم که چرا در شعرهای این مجموعه به سراغ موضوع «دیو» و «پری» رفتم؟ در پاسخ به این پرسش باید بگویم که احساس کردم باورها، افسانهها، داستانها و اسطورههایی مثل پری، دیو، جادو وجنبل و یا جن که در قرآن کریم نیز مستند است، یک پتانسیل شاعرانه بسیار خوبی دارد که حتی پیش از این نیز دستمایه شاعرانی چون حسین منزوی قرار گرفته است. همین بکر بودن موضوع نیز باعث جزم شدن بیش از پیش عزم من برای نزدیک شدن به چنین مضامینی شد. البته ردپایی از این مضامین در شعرها و رمانهای موسوم به جریان رئالیسم جادویی در غرب وجود دارد. در بخش زبان نیز سعی کردم یک پوستاندازی در زبان شعر خود در این مجموعه نسبت به مجموعههای قبلم انجام دهم. مثلاً همیشه نقدی که به مجموعههای قبلم نظیر «چله تاک» و «از پنجرههای بیپرنده» میشد، کلاسیک بودن زبان شعرها بود؛ به همین دلیل در این مجموعه سعی کردم از زبان روزآمدتری استفاده کنم که البته تشخیص موفقیت من در این زمینه بر عهده منتقدان و مخاطبان است.
در این مجموعه به لحاظ قالب سعی کردم از پتانسیل غزل استفاده کنم؛ به این معنا که افرادی که با غزل کار کردند به این نتیجه رسیدند که غزل انعطافپذیریش نسبت به قالبهای دیگر بیشتر است؛ هم به لحاظ جابهجایی قافیه و هم به لحاظ محتوا و هم مضمون. سعی کردم تصرف مختصری در قوافی بعضی از ابیات کنم و این قالب را به قالب قطعه نزدیک کنم و نام آن را «غزل – قطعه» گذاشتم. به نظر من این قالب به عنوان یک پیشنهاد در برخی از موارد پتانسیلش از قالب غزل هم بیشتر است؛ به خصوص زمانی که تعداد قوافی یک شاعر برای پرداختن به یک قالب غزل به پنج یا شش بیت نمیرسد تا قالب غزل شکل بگیرد. آنجاست که میتوانیم از پتانسیل غزل- قطعه استفاده کنیم تا بتوانیم با قافیه محدودی که داریم قالب غزل شکل بدهیم.
صحبت قالب شد در این کتاب یک قالب جدید با نام «پنجگانی» معرفی کردم؛ البته برخی میگویند که سابقه دارد، ولی من خودم جایی ندیدهام. در واقع پنجگانی قالب رباعی هست که ۵ تا مصرع دارد. این قالب شکل گرفت چون ما در رباعی سعی میکنیم مصرع چهار به گونهای پیش برود که ضربهزننده باشد. در واقع رسالت رباعی این است، ولی من فکر کردم اگر که بیت اول را سه مصرع مقفا برایش در نظر بگیرم، ضربهزنندگی بیت دوم یا مصرع نهایی بیشتر خواهد شد. در حالت پنجگانی با آوردن سه مصرع در این ضربهزنندگی را بیشتر مشاهده میکنیم.
«شجرهنامه یک جن» سعی دارد به جوهره ناب تغزل نزدیک شود
در «شجرهنامه یک جن» از تجربهام برای فاصله گرفتن از کلیشهها به سمت تجربیات فردی استفاده کردم. تجربیات فردی و دغدغههای شخصی که قابل تعمیم و قابل اشتراکگذاری با مخاطب عام است. زمانی هست که یک شاعر می آید و شعرش را کاملاً شخصی میکند، بدون اینکه هیچ راه ورودی برای من نوعی بگذارد به عنوان مخاطب. یعنی معشوق تنها متعلق به خودش است. منتهی وقتی هم هست که در شعر میشود تجربیات فردی را تا اندازهای که قابل استفاده برای مخاطب عام و به اشتراک گذاشت و به آن معنایی که مثال زدم شخصی نشود. من سعی کردم در این مجموعه تجربیات شخصی و فردی و دغدغههای شخصی را تا آنجا که قابل تعمیم باشد بنویسم و به اشتراک بگذارم.
یکی از مواردی که در این مجموعه فکر میکنم توانستم با آن دست و پنجه نرم کنم، نزدیک شدن به جوهره تغزل ناب و راستین است. امری که در شعر امروز نمیبینیم. یکی از دغدغههای من در شعر جوان این است که کلاً شعر خیلی از دوستان جوان به دلم نمینشیند. احساس میکنم چیزهایی جز غزل در این قالب میگویند. مثلاً مضمونی که برای شعر سپید و شعر آزاد است، وارد این قالب میکنند. یا مثلاً از یک زبان سخته و شاید بشود گفت کهنه برای سرایش غزل استفاده میکنند. به همین دلیل به نظر من نه این شعر به دلیل نداشتن جوهره تغزلی، غزل است و نه آن دوستمان غزلسرا. اگر بخواهم این بحث را جمع کنم باید بگویم که به نظر من اینچنین مضامینی جایگاهی در غزل ندارد و به لحاظ محتوا نمیتوانند با این قالب سازگاری داشته باشند در واقع همان بحث ظرف و مظروف است. فکر میکنم قالب غزل با این همه پتانسیل و انعطافپذیری باید در آن جوهره تغزل ناب و راستین در جریان باشد.
و اما حرف آخر این که چیزی هم که در این مجموعه سعی من بوده این است که زبان خودم در غزل را تثبیت کنم و به استحکام زبانی برسم و از ابتذال دور شوم. اینها نکتههایی بودند که طرح آن راجع به این مجموعه بد نبود که عنوان شود.
* تسنیم: فقط نکتهای که در رابطه با ظرفیت های قالب غزل و مضامین قابل استفاده در این قالب مطرح شد جای بحث فراوانی دارد و شاید یک میز گرد اختصاصی را بطلبد به این معنا که آیا فقط باید رویکردی تغزلی در قالب غزل داشت و یا نه می توان از روی کردهای دیگر نیز بهره برد؟ آقای بیابانکی! اگر موافق باشید مختصری در این مورد صحبت کنیم و سپس به کتاب بپردازیم.
«شجرنامه یک جن» کتاب بسیار خوب و دلنشینی است. من صحبتهای خودم را با این جمله از نیما یوشیج شروع میکنم: «کسی که شعر میگوید به کلمات خدمت میکند.» در واقع شاعران به نوعی خادمان کلمات هستند و کلمات هم زبان را میسازند و زبان هم یک زیرساخت برای فرهنگ کشور است. به همین دلیل شاعر به نحوی فرهنگ را میسازد. شاعر به عنوان یک خادم بیمزد و منت به فرهنگ خدمت میکند. من معتقدم که شاعر نسبت به سایر هنرمندان، کسی است که میتواند مفاهیم و معانی بلند خلق کند، هم ظریف و هم موجز؛ در صورتی که شاید این در بقیه حوزههای هنری امکانپذیر نباشد.
شاعر خادم بیمزد و منت فرهنگ است
در طول تاریخ هم هرمفهوم بلند و دقیقی را که در فرهنگهای مختلف موجود است، شاعران خلق کردند و این که الآن شاعر چه جایگاهی در ادبیات ایران و جهان دارد بحث دیگری است. در خصوص غزل باید بگویم که در بین قالبهای شعر کلاسیک تنها غزل است که بیشترین بحث در موردش شده؛ چرا در مورد رباعی و دوبیتی چنین بحث مفصلی وجود ندارد. علتش هم به شکل قالب و هم به تنوع مضامین و مفاهیم آن از ابتدای تولد این قالب که منسوب به رودکی است تا به امروز بر میگردد.
شما در هر دوره و عصری میبینید که این رنگارنگی وجود دارد و این در حال نو شدن و تر و تازگی است. خسرو احتشامی کتابی نوشتند با عنوان «غزل بانو» که یک متن ادبی درباره غزل است. ایشان در جایی غزل را به «عروس هزار پیراهن» تشبیه کردند که واقعاً تشبیه قشنگی است. واقعاً غزل اینگونه است و قالبهای دیگر این طور نیستند. درست است که غزل یک قالبی است که وزنش هم کاملاً عربی است، ولی بخش بزرگی از تاریخ و فرهنگ ما از همین قالب منتقل شده است.
* تسنیم: اصلاً خود شاعران زبان فارسی این قالب را به وجود آوردند.
بله ابداع ماست، ولی ظاهرش به عربی میماند. ظاهری که به نظر میآید مفاعیلن مفاعیلن فاعلن و مفاعیلن است. ظاهر به نوعی معرب است، ولی در واقع این طور نیست. بخش زیادی از فلسفه، عرفان، تاریخ، مذهب، دین، باورها، اعتقادات و … در این قالب قابل مشاهده است؛ در حالی که هیچکدام از قالبهای دیگر ادبی چنین ظرفیتی ندارند؛ به عبارت دیگر شما در متون ادبی به ندرت میتوانید آثاری چون مثنوی مولانا، شاهنامه فردوسی و یا منظومههای عطار و… را پیدا کنید، ولی غزل همواره این را به تنهایی در دورههای مختلف به دوش کشیده است. در دوره بعد از مشروطه نیز غزلهای اجتماعی، انتقادی به نوعی با کسانی مثل میرزاده عشقی و فرخی یزدی و بعدها مثل بهار و … باب شد. با این رویکرد غزل به حیطههای اجتماعی و سیاسی نیز ورود پیدا کرد و این نشاندهنده ظرفیتهای این قالب است. کسانی که روزگاری میگفتند عمر شعر کلاسیک به اتمام رسیده و غزل دیگر عمرش تمام شده است، واقعاً در دوره امروز و بعد از انقلاب اسلامی باید حرفشان را پس بگیرند.
و اما در رابطه با «شجرهنامه یک جن»، با وجود این که شاعر سن زیادی ندارد، ولی توانسته مجموعهای به این خوبی را خلق کند. واقعا با این سن کم مجموعهای را تولید کرده که به ندرت ضعف در آن دیده میشود و مجموعهای قدرتمند است. مجموعهای که نشان میدهد از نقطه نظر زبان به پختگی رسیده و از نقطه نظر مضمون و مفهوم به جایی رسیده که در قیاس با همسن و سالان خودش در دهههای پیشین قابل مقایسه نیست. همه اینها تأثیری است که انقلاب اسلامی روی شعر معاصر گذاشته است. به هر حال یک مفاهیم تازه و جدید وارد شعر و زبان شده که به نظر میآید از انقلاب اسلامی به بعد شروع شده و هرچه جلوتر می رویم اوج بیشتری میگیرد.
سه دهه انقلاب، دوره اوج غزل است
ما الان در دورهای هستیم که میتوانیم بگوییم دوره اوج و شکوفایی غزل است. وقتی نمونههایی از غزلهای استاد بهمنی در عامه مردم نفوذ پیدا کرده و ورد زبان مردم کوچه و بازار است، میبینیم، بیشتر به این مهم پی میبریم. حتی اگر به گذشته هم برگردیم کمتر شاعری را پیدا میکنیم که شعرش در زمان حیاتش بین مردم رواج پیدا کرده باشد؛ البته یک بخش از ای توفیق به رسانهها بازمیگردد و بخش زیادی به قدرت خود این شاعر. روی هم رفته به نظر میرسد ما در زمانی هستیم که اوج شکوفایی دوره تغزل است.
نکته دیگری که در این خصوص این است که بیشترین مخاطب شعر امروز، دوستداران شعر کلاسیکاند؛ به خصوص درغزل، یعنی آمار و ارقامی که به واسطه فروش کتاب شعر در چند سال اخیر موجود است، نشان میدهد که تمایل مخاطبان شعر به شعر کلاسیک و به خصوص قالب غزل بیش از دیگر قوالب ادبی است؛ به خصوص افرادی که شعرشان به انقلاب اسلامی ربط دارد.
ردپای عطار در شعر بدیع
در خصوص این کتاب و علیرضا بدیع باید بگویم که من پیشتر از این، آثارشان را در جراید و فضای مجازی میخواندم. احساس میکنم حضور عطار و خیام در نیشابور بر ایشان اثر داشته و این امر ساده و اتفاقی نیست؛ چون شهری که بزرگان و شاعران بزرگ دارد، قطعاً بر مردمانش تأثیر میگذارد. چندی پیش سفری به قونیه رفته بودیم. با این که مولانا اصلاً ارتباطی با ترکیه ندارد، ولی حضور بارگاه این مرد بزرگ در آنجا یک موقعیت پنهان در این شهر ساری و جاری کرده بود. در صورتی که ملت آنجا اصلاً نمیفهمند که مولانا چه میگوید؟ روح کسانی مثل عطار و خیام در نیشابور نیز ناخودآگاه بر بدیع تأثیر گذاشتند.
از سوی دیگر، چند ویژگی در این کتاب دیدم که به صورت اجمالی بیان میکنم. ما در این مجموعه به تلفیقی از زبان و دغدغههای امروزی با تکنیکهای شعر کهن برخورد میکنیم. تلمیحات تاریخی و ادبی که شاعر در شعرهای این مجموعه آوردند، نشان میدهد که با یک شاعر آگاه و باسواد در حوزه شعر طرف هستیم. کسی که گذشته شعر خودش را میداند، ولی در عین حال از زبان و دغدغههای امروزی هم غافل نمیشود؛ به عبارت بهتر شعر بدیع عصارهای از شعر گذشته و امروز است. برای اثبات این نظر چند شاهد مثال از اشعار این مجموعه میآورم:
«گیسوی بلافاصله از کفر و یقینت
هم فرش شیاطین شده هم عرش الهی
در سایه هر پلک تو جمعاند خدایان
نزدیکترین راه رسیدن به سیاهی…»
یا این بیت:
«چون حلقه به روی همگان بستهام آغوش
شاید شبی آن گوهر نایاب درآمد…»
جنس مضمونپردازیها به نوعی به سبک هندی نزدیک است و ما را یاد صائب میاندازد؛ ولی زبان به سبک عراقی تمایل دارد و این تلفیق خوب واستادانهای است. فکر میکنم تنها شاعری که در دوره معاصر ما این کار را توانسته انجام دهد، رهی معیری است. به عنوان مثال در این بیتها این تلفیق مشهودتر است:
«دلم را پیشتر از این به کف آوردهای حالا
زلیخایی کن و پیراهنم را هم به چنگ آور»
و یا:
«خوشا سیاست ابروی تو که از چپ و راست
گرفته نصف جهان را بدون خونریزی»
ببینید که این تلمیحات و مضامین چقدر در شعر بدیع، بدیع است:
«اگر آن دل که بردی باب میلت نیست لب تر کن
تو از هرکس کلاهی را طلب کردی سر آورده»
همینطور در این بیت:
«آن چشم مست راه دلم را شبانه زد
این دزد تازه کار به دیوانه خانه زد»
از سویی دیگر بدیع ناخودآگاه و بدون اینکه بخواهد، همان طور که در این شاهد مثال ها مشاهده میکنید، در شعرش طنز وجود دارد. طنز نه به معنای اینکه بعد از شنیدن آن بخندیم. طنز به عنوان ویژگی زبانی که جمع تضادهاست و آدمی پس از شنیدن آن به فکر فرو میرود. بهترین نمونه طنز را میتوان در شعر حافظ دید، در صورتی که ما حافظ را هچ وقت طنز پرداز نمیدانیم. بدیع در این کتاب به این مقوله نزدیک شده است. منتهی طنزش از نوع طنزی است که در زبان اتفاق میافتد و استادی در همینجا نهفته است. به بدیع به خاطر کتاب خوبشان تبریک میگویم و به مخاطبان شعر پیشنهاد میکنم که این کتاب را بخوانند. البته یک پیشنهادی دارم که بیشتر جنبه انتقادی دارد. من اسم کتاب را نپسندیدم، علتش هم این است که اسم کتاب «شجرهنامه یک جن» را که از دور نگاه میکنیم، بیشتر به نام رمان شباهت دارد تا به نام یک مجموعه شعر، یعنی شاعرانه نیست.
بدیع در زمانی شعر را شروع کردند و به اوج شاعری رسیدند که داستان غزل پستمدرن و اینها مد شده بود؛ البته وی هم در کتاب اولشان داشتند درگیر این مسائل میشدند، ولی خوشبختانه زود متوجه شدند و خودشان را از این دام نجات دادند. احساس میکنم که این جنس شعر و غزل به مفهوم غزل فارسی نزدیک است، نه آنها. آنها قالب سپید میطلبند. یک مظروفی که در یک ظرفی ریخته شده که هیچ تناسبی با آن ندارد. نوآوری خوب است، ولی نوآوریای که متعادل باشد، دقیقاً امری که در این کتاب اتفاق افتاده است. نوآوری وقتی از یک مقدار مشخص بگذرد، به طنز مبدل میشود. وقتی بعضی از غزلهای پست مدرن که منتشر میشود را در جلسات شعر طنز میخوانیم، ملت میخندند و فکر میکنند که با شعر طنز مواجهاند؛ در صورتی که شاعر خواسته کار جدی ارائه بدهد.
* تسنیم: آقای میرشکاک یک صحبتی درباره غزل پست مدرن و امثالهم داشتند می گفتند که دوستانی که اقدام به سرایش چنین شعرهایی می کنند در واقع چه عذابی را به خود هموار می کنند در حالی که هشتاد، نود سال پیش نیما آمد و این همه آزادی به شاعران داد واین همه راه را در پیش روی آن ها باز کرد و پس از او شاملو هم این آزادی را بیشتر کرد و دیگر نیازی نیست این نوع مضامین حتماً در قالب غزل ارائه شود.
بدیع:
شاید بشود این صحبت آقای میرشکاک را اینگونه تعبیر کرد: مثل اینکه تو پاسپورت داشته باشی، ولی بخواهی که دزدکی از مرز خارج شوی. وقتی برای تو صدور مجوز شده است و میتوانی از راه قانونیش بروی چرا هم خودت را و هم دیگران را به دردسر بیاندازی؟
ابراهیم اسماعیلی:
من این نظر میرشکاک را قبول دارم، ولی نباید از صحبت ایشان این برداشت را داشته باشیم که نیما تنها در ساحت فرم تحول ایجاد کرده است. به عنوان مثال آیا ما میتوانیم این مسئله را که حسین منزوی، منوچهر نیستانی، محمدعلی بهمنی و سیمین بهبهانی و به طور کل غزلسرایان نوگرا با توجه به تعالیم نیما اقدام به نوآوری در قالب غزل کردهاند را کتمان کنیم؟ مسلماً اینطور نیست. پس ذاتاً تعالیم نیما در پیشنهادات ساختاریش محدود نمیشود، اتفاقاً بخش کوچکتری از این پیشنهادات به جنبه ساختاری و فرمی اشاره دارد و بیشتر در رابطه با ماهیت شعر است.
عصر شعر انقلاب، دوره بازگشت به سنتهاست
و اما آقای بیابانکی صحبت مهمی را در رابطه با تأثیر انقلاب اسلامی بر شعر و به خصوص غزل داشتند که اگر اجازه بدهید من هم نظرم را در این رابطه بیان کنم. مهمترین دلیل رشد قالبهای کلاسیک به طور عام و غزل به طور خاص در دوران پس از انقلاب اسلامی این است که جریان روشنفکری که تا پیش از انقلاب میداندار اصلی حوزههای فرهنگی و به خصوص ادبیات بود در مواجهه با پدیدهای به نام انقلاب اسلامی به ناچار توقف میکند، به همین دلیل جامعه به این نتیجه میرسد که باید به سراغ قالبهایی رفت که پیش از این آزموده شده است. در نتیجه ما میبینیم که پس از انقلاب جامعه به بازخوانی این قالبها و شکلهای آزموده شده که به آن اعتماد دارد، میرود و این نوع نگاه در آثار شاعرانی که کار خود را در حوزه اندیشه و هنر اسلامی آغاز کردند، مشهود است. در واقع جریان روشنفکری به همان نسبت که میتواند با دیدگاههای انقلابی و چه بسا با دیدگاههای ارزشی منافات داشته باشد، با جریان شعر کلاسیک نیز میتواند در تضاد باشد. به همین دلیل پس از انقلاب بیشتر تریبونهای رسمی به دست شاعران کلاسیک میافتد و همین امر سبب رشد و بالندگی قالبهای کلاسیک مثل مثنوی، رباعی، دوبیتی و به ویژه غزل شد.
نکته دیگر اینکه من سعی میکنم در رابطه با سبکشناسی شعر رابطهای میان جامعهشناسی با سبکشناسی را تعریف کنم. همانطور که میگوییم زیباییشناسی ریشهاش روانشناسی است و ریشه روانشناسی در جامعهشناسی است. بگذارید برای روشن شدن موضوع چند مثال بزنم.به عنوان نمونه در سبک خراسانی با شعری مواجهایم که دارای زبان فاخری است که این زبان همان زبانی است که در دربار سلطان محمود غزنوی هم جریان دارد. به این معنا که ریشههای سبکهای ادبی در خود جامعه است و یا وقتی که عرفان در جامعه فراگیرمیشود شعر آن دوره نیز به سمت مضامین عرفانی متمایل میشود؛ از این رو جریان شعر در زمان دفاع مقدس یک شعر کاملاً ارزشی و ایدئولوژیک است که با فضای جامعه آن روز همخوانی دارد، ولی پس از جنگ که خود جامعه نیز به دوران تأمل و مرور ارزشهای خود میرسد، شعر نیز وارد فضاهای اجتماعی و حتی نقد اجتماعی میشود. همین امر سبب شد که در غزل اتفاقات مهم و ویژهای رخ دهد و به نظرم ظلم است که تمام جریان غزل اجتماعی پس از جنگ را با پسوند پست مدرن بیاوریم، ولی به هرحال به نظر من هر جریان جدیدی که راه بیفتد و هدف اصلیاش شعر باشد نه کاسبی و باندبازی به نفع ادبیات است و حداقلش این است نسل بعدی که میآیند آن تجربه ها را دیگر نمیآزمایند.
با وجود این بسیاری از فضاهای ایجاد شده در غزل پس از جنگ جای کار فروانی برای رشد و تعالی دارد و اتفاقا اگر امروز در بعضی از کارهای علیرضا بدیع از جمله غزل ۳، ۹، و غزل ۱۹ میبینیم که برخی کارآمدیهای تازه در قالب غزل مشاهده میشود، به خاطر همین آزمون و خطاهاست. به هر حال علیرضا بدیع یکی از چهرههای موفق غزل امروز است که نگاه خاص خود را در این قالب دارد؛ همانطور که بزرگانی چون حسین منزوی، محمدعلی بهمنی، سیمین بهبهانی، منوچهر نیستانی، نوذر پرنگ، خسرو احتشامی و… با زاویهدیدهای مختلف به غزل نگاه کردند.
* تسنیم: خوشبختانه صحبتهای خوبی چه از سوی جناب بیابانکی و چه آقای اسماعیلی در رابطه با مجموعه ی «شجره نامه ی یک جن» آقای بدیع و به طور کلی در مورد غزل مطرح شد. فقط در جهت تکمیل صحبت دوستان مناسب می بینم به نکته ای در رابطه با غزل امروز اشاره کنم. همان طور که می دانید انتشارات امیر کبیر از دوسال پیش سری کتاب هایی با عنوان « صد سال شعر فارسی» را با گزینش و مقدمه ی آقایان ساعد باقری و سهیل محمودی منتشر می کند که هرکدام از این کتاب ها گزیده ای است از اشعار شاعران کلاسیک این صد سال اخیر افرادی چون : ملک الشعرا بهار، فرخی یزدی، شهریار، امیری فیروزکوهی، رهی معیری، عماد خراسانی، میرزا حبیب خراسانی، فخرالدین مزارعی و… است. من با خواندن بعضی از این کتاب ها به این نتیجه رسیدم که درست است که نیما تحول بزرگی در ادبیات پارسی به وجود آورد و اگر او نبود ادبیات ما در رکود می مانده ولی پس از نیما در دوره ی شاگردان وی اعم از اخوان ثالث،شاملو، آتشی، سپهری، فرخزاد و … چنان مطبوعات و جریان های ادبی تحت تاثیر شعر نو قرار گرفتند که شعر کلاسیک ما به خصوص غزل به حاشیه رفت و اگر کسانی همچون شهریار، امیری فیروزکوهی، رهی معیری، عماد خراسانی،هوشنگ ابتهاج و… نبودند و به خاطر این حاشیه نشین بودن غزل نمی گفتند شاید هیچ گاه غزل به دست امثال منزوی، بهمنی و بهبهانی نمی رسید تا با توجه به تعالیم نیما تحولی را در غزل به وجود بیاورند. از این مسائل گذشته دوستان در این جلسه این همه در مورد غزل صحبت کردند در حالی که خود غزل، استاد محمد علی بهمنی اینجا حضور دارند از ایشان خواهش می کنم که به عنوان حسن ختام چند کلامی در رابطه با غزل برای ما صحبت کنند.
محمد علی بهمنی:
در خلال صحبتهای دوستان چند نکته به ذهنم رسید که بد نیست که این نکات مطرح شود. نیما تحول بزرگی را در شعر به وجود آورد و گسترههای فراوانی را پیش روی شعر در رکود مانده ما گشود و ما نیز در دوران پس از نیما چشم باز کردیم و شروع کردیم به شعر گفتن. پس مناسب است بعضی از نکات را رعایت کنید. مثلاً من در صحبتهای دوستان که در طول بحث دقت کردم، دیدم که همواره تأکید بر قالب بودن غزل است. من بارها پیش از این هم گفتهام از دیدگاه من تلقی قالب برای غزل نوعی توهین به غزل است.
* تسنیم: مقصود شما از قالب به معنای محدود کننده است؟
بگذارید این گونه توضیح بدهم. نگاه کنید آیا در شعر علیرضا بدیع شما با یک مفهوم قالب به عنوان یک چارچوب تعریف شده روبرو هستیم؟ مسلماً نه. صحبت من این است اگر ما همین تلقی قالب بودن را نسبت به غزل داشته باشیم، نسلهای بعد که وارد شعر میشوند به دلیل این تلقی احساس میکنند که باید در چهارچوب محدودی قرار بگیرند؛ به همین خاطر وارد گونههای شعری نظیر نیمایی و سپید میشوند تا نفس راحتتری بکشند و به آن فکر نمیکنند که آنها هم برای خودشان یک قواعدی دارند. بنابراین فکر میکنم اگر امثال بدیع و تمام کسانی که امروز دارند غزل کار میکنند، یک دفاعیه از همین قالب نبودن غزل را برای بچههای فردا ارائه بدهند کار بزرگی انجام دادهاند.
شعر ناب جوششی است نه کوششی
و اما در رابطه با کار بدیع، مجموعه «شجرهنامه یک جن»، باید بگویم که من از مجموعههای قبلی او کاراهایش را دنبال میکردم و همواره از علاقمندان شعر او بودهام. این مجموعه را نیز بسیار دوست دارم؛ فقط نکته دیگری را که باید به آن اشاره کنم، بازمیگردد به صحبتهای وی در ابتدای جلسه که ای کاش بیان نمیکرد؛ زیرا همانطور که خودش میداند شعر یک امر قابل برنامهریزی نیست که شاعر بگوید من طبق این برنامه مدون و منظم میخواهم چنین شعری بگویم و همین امر در این مجموعه به وضوح قابل مشاهده است. شعرهای خوب بدیع در این مجموعه خود گواه بر این مدعا است و به نظر من بدیع به دلیل سادگی و فطرت پاک و سالمی که دارد این صحبتها را کرد.
شعر ناخودآگاه محض است. مرحوم قیصر امینپور در مقدمه یکی از کتاب هایش فکر میکنم در کتاب «سنت و نوآوری در شعر معاصر»، مینویسد: «تصمیم گرفتن برای سرایش شعر به همان اندازه خندهدار است که شما بگویید من سه ماه دیگر روز سه شنبه ساعت ۱۰ صبح میخواهم بخندم یا گریه کنم.»
بهمنی:
دقیقاً همین است. پس بنابراین به عقیده من انسان نباید درباره مجموعه خودش صحبتی بکند. چون من خودم یکی از ارادتمندانش هستم و شعرش را خیلی دوست دارم و از خواندنش لذت میبرم.
تسنیم