کاریکلماتورهای نائله یوسفی :
- یک تخته ام کم بود برای خاطر جمعی، عقلم پاره سنگ نیز برداشت!
- گدا “کورخوانده” بود، بینایی اش را پزشک تایید کرد.
- ماهی ها چون در آب سرد به سر می برند همیشه خونسردند.
- ماهی ها وقتی گریه می کنند آب با آنها همذات پنداری می کند.
- همین که از آب و گل در آمدم به “دریا” افتادم.
- گفت حقت را کف دستت می گذارم، زیر پایش گذاشت!
- مارماهی حرف های نیش دار می زند.
- قلم تند و تیزش آتش به جان درختان انداخت.
- بختم بلند بود و دستم از دنیا کوتاه!
- هر کجا “رفتم” بختم “برگشته” بود.
- عبید زاکانی هنگام دل گرفتگی رساله دلگشا را باز می کرد.
- خارپشت از پشت خنجر نمی خورد.
- هر گاه کسی دست یاری به ما می دهد یادمان باشد دستش را پس بدهیم.
- اشتها نداشتم، زخم زبان خورده بودم.
- قوز کمرم و قوز دماغم، قوزِ بالا قوز شدند.
- دزدها میان دعوا آنقدر “یکی به دو” کردند که “سه” شد.