کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو (پیرسوک) :
- سکوت موریانه، فریاد فروپاشی است!
- “پایش را خوردم”، نتوانست برود!
- “حسین”ام، امّا برای”منزوی”شدن، راه درازی درپیش دارم!
- با شکستن سدّ کنکور، دانشگاه ها روی آب رفتند!
- وقتی گوشت تن ام”ریش”شد، دارای”محاسن”شدم!
- وقتی جوّگیرمی شوم، لایۀ اوزون ترمیم می کنم!
- برای رفتن به دیارکفر، مجبور به ترک دین اش شد!
- کلّه پز”چشم”گذاشت، من هم برایش”زبان”ریختم!
- برای وقت کُشی، زمان می خرید قاتل!
- برای نان خوردن از بازویش، با زورِ بازو خِفت می کرد!
- کمرش پیچید، مهره اش در رفت!
- گرسنگی را بخاطر بسپار، پرنده خوردنی است!
- با تفنگ ” آبی”، به پرسپولیسی ها شلیک می کنم!
- “تردست”، وضو گرفت!
- بی من، هیچگاه “ما ” نمی شوی!
- برای “سواری” گرفتن، مینی”بوس” می داد!
- به سبب”پدرسوختگی”، به بیمارستان بدهکار بود!
- برای من، مُرده بود!
- “رویا”می بافت، من می شکافتم!
- شیطان در”جلد”اش رفته بود، کتاب سوزان راه انداختم!
- آدم “روشنی”بود، برای صرفه جویی خاموشش کردند!
- “عرض”داشتم، طول ام را پرسید!
- زنجیر اش را “بلند” کردم، توّهم آزادی زد!
- بسیار “باراش بود”، کمر درد گرفت!
- با اینکه دلِ” پُر”ی داشت، عاشق می پذیرفت!
- در مراسم ختمم، پیاز”بنفش”به حاضرین گازاشک آور شلیک کرد!
- “ستاره” پشت سرِ”ماه”ام، صفحه گذاشت!