menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

هوشنگ مرادی کرمانی

هوشنگ مرادی کرمانی

کودکی که در سه سالگی مادرش را از دست بدهد و پدرش را به خاطر بیماری از او دور کنند امکان دارد در آینده به هر فردی تبدیل شود جز گوینده این جمله که «من به دنیا نیامده ‏ ام که برج بسازم یا رئیس جمهوری شوم. من به دنیا آمده ام که نویسنده شوم»، اما قهرمان ما فرق می کرد و نویسنده شد، او کسی نیست جز هوشنگ مرادی کرمانی.

مرادی کرمانی در 16 شهریورماه سال 1323 در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد کرمان، در خانواده ای محروم و فقیر دیده به جهانی گشود که نمی دانست با تولدش در آینده چه تغییراتی قرار است در آن ایجاد کند. شرایطی همراه با محرومیت و فقر به دنیا آمد. وی در سه سالگی مادرش (فاطمه رجبی) را از دست داد. فقر مالی و از طرفی غم از دست دادن مادر، پدرش (کاظم مرادی کرمانی) را دچار نوعی بیماری کرد و چون نمی توانست از فرزندش مراقبت کند، پدربزرگ و مادربزرگ او را بزرگ کردند.

او با کمک، هدایت و راهنمایی های عموی خود درس خواند و از هشت سالگی کار کرد و از همین دوران بود که به خواندن علاقه خاصی پیدا کرد. مرادی کرمانی در بازگویی خاطرات دوران کودکی و نوجوانی خود می گوید: «تا 15 سالگی در کرمان بودم و زندگی ‏ام بدون پدر و مادر گذشت، زندگی پر از سختی و درد». مرادی کرمانی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در کرمان گذراند و پس از آن برای ادامه تحصیل به تهران آمد و همزمان مدرک کارشناسی دو رشته هنرهای دراماتیک و زبان انگلیسی را دریافت کرد.

هوشنگ مرادی کرمانی

آغاز راه نگارش تا قصه های مجید

نخستین کتاب داستان مرادی کرمانی به نام «معصومه» حاوی چند قصه متفاوت و کتاب دیگری به نام «من غزال ترسیده‏ ای هستم» در سال های 1349 و 1350 به چاپ رسیدند و همین چاپ آثار بود که او را در مسیری قرار داد تا زندگی اش را از راه نوشتن به عنوان شغلی حرفه ای تحت تاثیر قرار دهد. وی درست پس از انتخاب این هدف و مسیر مهم زندگانی با نوشتن داستان «قصه‏ های مجید» مهمترین گام را در زندگی نویسندگی برداشت. در واقع قصه ‏های مجید انعکاس زندگی حقیقی وی است که توانست چندین جایزه را به خود اختصاص دهد.

تعدادی از کتاب هایش به زبان های آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، هلندی، عربی، ارمنی ترجمه شده اند که براساس تعدادی از آنها چندین فیلم و سریال تلویزیونی و سینمایی ساخته شده و برخی نیز به کتاب های درسی راه یافتند. وی اولین جایزه نویسندگی را به خاطر «بچه های قالیباف خانه» از شورای کتاب کودک دریافت کرد و بعدها توانست جوایز متعدد داخلی و بین المللی را به خود اختصاص دهد که از این نظر در ایران، منحصر به فرد است. مرادی کرمانی از 14 مهرماه سال 1382 عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی شد.

مرادی کرمانی نویسندگی را در سال 1339، در همکاری با رادیو محلی کرمان آغاز کرد و این همکاری با رادیو را در تهران نیز ادامه داد. اولین داستانش با نام «کوچه ما خوشبخت ‏ها» که حال و هوایی طنز داشت در سال 1347 در مجله «خوشه» منتشر کرد. در آثار بعدی او دردها و رنج های زندگی اش با رگه ‏هایی طنزآمیز به شکل داستان روایت شده بود. او با نوشتن قصه های مجید برای برنامه «خانه و خانواده» در رادیو توانست جوایزی را کسب نماید.

مرادی کرمانی از تأثیرگذاری برخی نویسندگان بر وی و از علایقش به آثار سینمایی این گونه گفته است که: «عامیانه نویسی را از «صادق چوبک»، شاعرانه نویسی را از «ابراهیم گلستان»، ایجاز را از «ارنست همینگوی» و «گلستان سعدی»، احساس را از «صادق هدایت» و طنز را از «چخوف» و «دهخدا» آموخته ام». او همچنین می ‏گوید: «نثر پردازی را از مجله «خوشه»، ارتباط با مخاطب را از «نشریات هفتگی» و گفت ‏و گو را از «رادیو» آموخته ‏ام».

من نویسنده ام

از مهمترین ویژگی ‏های آثار مرادی کرمانی استفاده از ضرب المثل ‏ها، آداب و رسوم عامیانه، کاربرد واژگان محاوره ‏ای، آمیختگی نظم و نثر در آنها ا ست. لمس آنچه که می ‏نویسد از خصوصیات نثر وی است که در تمام داستان های او به خوبی قابل درک است، به گونه ای که می توان گفت مرادی کرمانی با تمام وجود می نویسد.

او نویسنده ای است که معتقد است برای نوشتن خلق شده است و به همین دلیل می ‏نویسد و از آن و بازتاب دردهایش لذت می ‏ برد. او با مرور خاطرات خود برای نوشتن رنج و عذاب زیادی را تحمل می ‏کند اما می گوید: «برای من رنج نوشتن زیباترین رنج ‏ ها است. من به دنیا نیامده ‏ ام که برج بسازم یا رئیس جمهوری شوم. من به دنیا آمده ام که نویسنده شوم. بهترین دوست من قلم و کاغذ است. زمانی که می ‏نوشتم هیچ وقت فکر نمی کردم آن قدر بزرگ شوم که دیگران برای من دست بزنند یا برای گفت و گو به دانشگاه دعوت شوم. مهم آن بود که خود را با نوشتن خالی می ‏کردم و لذت می ‏بردم.»

طنزی برای روایت دردها

یکی از عناصر برجسته و تأثیرگذار آثار هوشنگ مرادی کرمانی، طنز است. او طنز را به دنیای کودکان و نوجوانان آورده است. مرادی با بیانی ساده و روان، با بهره گیری از شیوه هایی مانند بزرگ نمایی، کوچک نمایی، طنز موقعیت، طنز در گفتار، مبالغه و اغراق، تضاد و بازی های زبانی- بیانی، مقایسه و تشبیه و دیگر شیوه ها، توانسته آثاری را نه تنها برای نوجوانان ایران بیافریند، که قصه هایش، به دنیای کودکان و نوجوانان، خانه ها، مدرسه ها و کتابخانه های بسیاری از کشورهای جهان راه یافته اند. طنز ملایم و نسبتاً تلخ مرادی کرمانی، خواننده را به تفکر وا داشته و خنده را بر لبان او می نشاند.

در آثاری مانند «قصه های مجید»، «بچه های قالیباف خانه»، «داستان آن خمره»، «لبخند انار»، «مهمان مامان»، «مربای شیرین» و «تنور»، بیش از سایر آثار از زبان طنز استفاده شده است اما طنز در قصه های مجید با تنوع و فراوانی بیشتری به کار رفته و توانسته آن را از ناملایمات تلخ کودکی و نوجوانی «هوشنگ مرادی کرمانی» به شکلی شیرین و جذاب جلوه دهد. اما با تمام این حرف ها طنز در زبان مرادی کرمانی گزنده، تلخ، عصبی و همراه با نفرت و بدبینی نیست، بلکه ملایم و نسبتا تلخ است. خنده حاصل از طنز موجود در آثار مرادی، بیشتر از روی دلسوزی و ترحم است تا تحقیر و تمسخر. هوشنگ مرادی کرمانی با تمام رنج هایی که هنگام یادآوری گذشته و نگارش آنها متحمل می شود، عاشق نویسندگی است.

او در آثار خود دردها و رنج های زندگی خود را با رگه ‏هایی طنزآمیز به داستان تبدیل می کند و این باره می گوید: «این داستان ‏ها، حاصل چنگ زدن و تلاش من در زندگی است؛ یعنی من به زندگی خودم چنگ زدم و آن را به تصویر کشیدم و داستان ‏ هایم همه ریشه در زندگی من دارد. زمانی که دیدم مردم دردهای مرا گوش نمی ‏ دهند، سعی کردم آنها را به زبان طنز بگویم».

خاطراتی از کودکی مرادی کرمانی

الف) اولین روز مدرسه

سرانجام پایان بخش این گزارش را با بیان خاطراتی از نوشته های مرادی کرمانی از دوران کودکی اختصاص می دهیم جایی که هوشنگ مرادی کرمانی می گوید: «سه اتفاق مهم در ذهن من وجود دارد که یکی از آنها به نخستین روز مدرسه رفتنم در سیرچ مربوط می شود. قبل از اینکه وارد مدرسه شوم، در دو، سه تا از خانه های سیرچ کلاس های درس برگزار می شد و تمام دانش آموزان این مدرسه ها 35 نفر بودند. عمویم (قاسم مرادی کرمانی) معلم مدرسه بود و من از طریق وی با مدرسه آشنا شدم زیرا عمویم قاسم در خانه ما زندگی می کرد و من صبح ها زمانی که وی می خواست به مدرسه برود، دنبالش راه می افتادم و مدرسه را می دیدم».

ب) ترس مادربزرگ از قیافه ام

مرادی کرمانی با بیان اینکه نخستین روز مدرسه رفتن وی با افتتاح مدرسه سیرچ همزمان بود، گفت: «ابوالقاسم پور حسینی رئیس وقت آموزش و پرورش شهداد، زمینی را در کنار منطقه «پیرمراد» که نزدیک قبرستان سیرچ بود، خریداری کرد و در تابستان روستاییان یک مدرسه چهار کلاسه را در این زمین ساختند. صبح زود نخستین روز مدرسه، مادربزرگم کماجدان (قابلمه) بزرگی را بر روی اجاق قرارداد و من را در آن گذاشت و تمیزم کرد و پیراهن نویی را به تنم کرد و یک مداد و یک دفتر 20 برگ را به دستم داد تا به مدرسه بروم. زمانی که به مدرسه رسیدم، موقعیت مدرسه به گونه ای بود که ما باید کار می کردیم زیرا هنوز حیاط مدرسه را درست نکرده بودند.

چهار پنج نفر بچه های کلاس اولی مدرسه بودیم که ما را مجبور کردند سنگ های روی حیاط را جمع کنیم و به بیرون از مدرسه ببریم. ظهر زمانی که می خواستم به خانه بروم، مدادم شکسته بود، پیراهن پاره شده بود و دفترم را هم گم کرده بودم و مادربزرگ قیافه ام را که دید، ترسید و در یکی از اتاق های خانه پنهان شد».

ج) کتک برای کار

وی افتتاح مدرسه هوشنگ مرادی کرمانی را سومین خاطره خوب خود از دوران مدرسه ذکر کرد و گفت: «درخت انجیری که در حیاط این مدرسه وجود دارد، من را به یاد درخت باغ کنار مدرسه در سیرچ انداخت که شاخ و برگش در مدرسه ما بود و تفریح بچه های مدرسه خوردن انجیرهای این درخت بود که به طور معمول برای این کار کتک می خوردیم». مرادی کرمانی می گوید: «اگر خاطرات مدرسه را بنویسم، از خاطرات قصه های مجید هم بیشتر می شود».

منبع : خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)

ضمنا کتاب طنز “ته خیار” ایشان نیز جدیداً رونمایی گردید.

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر