نکوداشت طلوع شاعر معلم و ادیب مترجم
سخن از شخصیتی است که “تا ناکجا” رفته و البته “در سایه سار نخل ولایت” زیسته است؛ شاعری که از “سرود رگبار” و “گوشواره عرش” و برآشفتن گیسوی تاک”، خاطره ها دارد.
به گزارش شیرین طنز، به نقل از خبرگزاری فارس – محی الدین عامل : مهر ماه، یادآور روزهای طلوع چهره ای ماندگار در آسمان شعر و ادب ایران زمین است، استادی که در سال ۱۳۹۰ و از سوی انجمن آثار و مفاخر ایران، به عنوان یکی از مفاخر ایران زمین معرفی شد و نشان زرین انجمن را از آنِ خود کرد:
او در زندگینامه خودنوشتش، مهر ماه سال ۱۳۲۰ هجری شمسی را به عنوان زمان تولد خود در قم معرفی کرده است.
سال ۱۳۴۵ که فرا رسید؛ پذیرش رشته ادبیات فارسی دانشگاه را اخذ کرد، اما برای گذران معاش مجبور شد تا در رشته ای در دانشگاه ادامه تحصیل دهد که تمام وقت نباشد، این بود که حقوق قضایی را برگزید و لیسانس گرفت.
در همان سال به عنوان دبیر آموزش و پرورش مشغول به فعالیت شد و البته شرح منظومه را نزد استاد علامه آیت الله مرتضی مطهری فرا گرفت.
او در آن سالها از نهضت انقلابی حضرت امام هم دور نبود و حتی بر اثر فعالیتهای انقلابی، در سال ۱۳۵۲ توسط ساواک دستگیر شد و زندانی چهار ساله را تجربه کرد.
ادامه تحصیلات دانشگاهی او البته در همان رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود. فوق لیسانس را با عنوان پایان نامه “جوشش و کوشش در شعر” اخذ کرد و مقطع دکتری را با پایان نامه “زندگی و شعر ادیب الممالک فراهانی” و به راهنمایی استاد دکتر سید جعفر شهیدی به پایان برد.
موسوی گرمارودی علاوه بر اینکه از سردمداران شعر دینی و آئینی ایران زمین است، مسؤولیتهای متعددی را نیز پشت سر گذاشته که دبیری کانون فرهنگی نهضت اسلامی، سرپرستی انتشارات انقلاب اسلامی، راه اندازی، مدیریت و سردبیری ماهنامه ادبی گلچرخ، مدیریت تالار وحدت و مسئولیت رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان از آن جمله است.
او به همراه استاد دکتر طاهره صفارزاده، موسّسان کانون فرهنگی نهضت اسلامی بودند که بعدها به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی تغییر نام داد.
استاد گرمارودی در طول حیات شاعرانه خود، آثار ادبی فراوانی را به زیور طبع آراسته است که “سرود رگبار”، “عبور”، “در سایه سار نخل ولایت”، “چمن لاله”، “تا ناکجا”، “دستچین”، “صدای سبز”، “در فصل مردن سرخ”، “باران اخم”، “گوشواره عرش”، “تا محراب آن دو ابرو”، “برآشفتن گیسوی تاک”، “پیوند زیتون بر شاخه ترنج” و “خواب ارغوانی” از آن جمله است.
این استاد برجسته ادبیات فارسی همچنین آثار دیگری هم منتشر کرده که از آن جمله میتوان از “غوطه در مهتاب (بررسی و نقد ۳۲ شاعر معاصر)”، “دگرخند: بررسی طنز و هزل و هجو در ادب فارسی”، “داستان پیامبران”، “داستان صلیب نخل”، “داستان پرتو انسانها” و “داستان در مسلخ عشق” نام برد.
دکتر گرمارودی برای نوجوانان نیز کتاب دارد که از آن جمله میتوان به عناوینی مانند “آموزش دین”، “زکریای رازی”، “نواب صفوی”، “بابا تاریخ”، “با دل شیر”، “مرد خوش دل” و “هرکه نان از عمل خویش خورد” اشاره کرد.
کوشش استاد برای ترجمه متون دینی مانند ترجمه قرآن کریم، ترجمه نهج البلاغه و ترجمه صحیفه سجادیه، چنان ستودنی است که این ترجمهها به زعم کارشناسان و خبرگان این حوزه، از بهترین ترجمههای موجود است.
از ویژگیهای برجسته این شاعر پیشکسوت آئینی میتوان به سرایش اشعار متنوع در قالبهای گوناگون شعری اشاره کرد که وی را به عنوان “کهن سرایی نوپرداز” یا “نوپردازی کهن سرا” مطرح و ماندگار ساخته است.
و اما مروری بر اشعار استاد نشان میدهد که طبع لطیف و نازک خیالی این استاد عالیمقام، گونههایی از شعر حِکمی را برای همگان به ارمغان آورده است:
منم که میرسدم نو به نو ز خویش غمی
ز دست خویش نیاسودهام به عمر، دمی
گیاه آبزی ام، بی بهار میرویم
مگر همان گذرد گاه از سرم بلمی
در این صحیفه رنگین و پُر نگارِ وجود
به قدر سایه نیفتادم از سر قلمی
به کوه نیز نسنجیده ام غم خود را
هنوز با غمم ای کوه سربلند، کمی
چو فجر کاذبم انگار و هیچ سوی نی ام
نه در پگاه وجودی نه در شب عدمی
چو موج هرچه سر خود به سنگ میکوبم
ز پای خویش فراتر نمی نهم قدمی
و اینک از نمونه اشعار آئینی استاد میتوان از ترکیب بند ۱۵ بندی عاشورایی ایشان شاهد آورد که با عنوان “آغاز روشنایی آئینه” منتشر شده و بند ششم آن با این ابیات گرانسنگ و استثنایی، به باب الحوائج شش ماهه، حضرت علی اصغر (ع) تقدیم شده است:
چون موج روی دست پدر پیچ و تاب داشت
وز نازکی، تنی به صفای حباب داشت
چون سورههای کوچک قرآن ظریف بود
هرچند، او فضیلتِ امّ الکتاب داشت
چون ساقههای تازه ریواس، تُرد بود
از تشنگی اگرچه بسی التهاب داشت
از بس که در زلالیِ خود محو گشته بود
گویی خیال بود و تنی از سراب داشت
لبخند، سایه ای گذرا بود بر لبش
با آنکه بسته بود دو چشمان و خواب داشت
یکجا، سه پاسخ از لبِ خاری شنیده بود
آن غنچه، لیک فرصتِ یک انتخاب داشت
خونش پدر به جانب افلاک میفشاند
گویی به هدیه دادنِ آن گل، شتاب داشت
خورشید، در شفق شرری سرخگون گرفت
یعنی که راهِ شیریِ او، رنگِ خون گرفت.
استاد موسوی گرمارودی همچنین اثری با عنوان “خط خون” منتشر کرده است که شعری بلند و نو درباره امام حسین (ع) و حماسه کربلاست؛ منظومه ای که متناسب با حال و هوای این روزهای ماه حُزن و اندوه اهل بیت (ع) است و اینگونه آغاز میشود:
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
و آب را
که مهر مادر توست
خون تو شرف را سرخگون کرده است
شفق، آینه دار نجابتت
و فلق محرابی
که تو در آن نماز صبح شهادت گزارده ای؛
در فکر آن گودالم
که خون تو را مکیده است
هیچ گودالی را چنان رفیع ندیده بودم
در حضیض هم میتوان عزیز بود
از گودال بپرس؛
شمشیری که بر گلوی تو آمد
هر چیز و همه چیز را
به دو پاره کرد
هر چه در سوی تو حسینی شد
و دیگر سو یزیدی
اینک ماییم و سنگها
ماییم و آبها
درختان، کوهساران، جویباران، بیشه زاران
که برخی یزیدی
و گرنه حسینی اند
خونی که از گلوی تو تراوید
همه چیز و هرچیز را در کائنات به دوپاره کرد
در رنگ
اینک هر چیز یا سرخ است
یا حسینی نیست.
استاد در بخش دیگری از این شعر میسراید:
تو تنهاتر از شجاعت
در گوشه روشن وجدان تاریخ
ایستاده ای
به پاسداری از حقیقت
و صداقت
شیرین ترین لبخند
بر لبان اراده توست
چندان تناوری و بلند
که به هنگام تماشا
کلاه از سر کودک عقل میافتد
بر تالابی از خون خویش
در گذرگه تاریخ ایستاده ای
با جامی از فرهنگ
و بشریت رهگذار را میآشامانی
هر کس را که تشنه شهادت است؛
نام تو خواب را بر هم میزند
آب را توفان میکند
کلامت قانون است
خرد در مصاف عزم تو جنون
تنها واژه تو خون است ، خون
ای خداگون
مرگ در پنجه تو
زبون تر از مگسی ست
که کودکان به شیطنت در مشت میگیرند …
و سلام بر تو
که مظلوم ترینی
نه از آن جهت که عطشانت شهید کردند
بل از این رو که دشمنت این است؛
مرگ سرخت
تنها نه نام یزید را شکست
و کلمه ستم را بی سیرت کرد
که فوج کلام را نیز در هم میشکند
هیچ کلام بشری نیست
که در مصاف تو نشکند
ای شیرشکن
خون تو بر کلمه فزون است
خون تو در بستری از آن سوی کلام
فراسوی تاریخ
بیرون از راستای زمان
می گذرد
خون تو در متن خدا جاری است؛
یا ذبیح الله
تو اسماعیل برگزیده خدایی
و رویای به حقیقت پیوسته ابراهیم
کربلا میقات توست
محرم میعاد عشق
و تو نخستین کسی
که ایام حج را
به چهل روز کشاندی
“و اَتمَمناها بِعَشر”
آه
در حسرت فهم این نکته خواهم سوخت
که حج نیمه تمام را
در استلام حجر وانهادی
و در کربلا
با بوسه بر خنجر تمام کردی
مرگ تو
مبدا تاریخ عشق
آغاز رنگ سرخ
معیار زندگی است.
و این شعر زیبا، با این عبارات به پایان میرسد:
حرّ، شخص نیست
فضیلتی ست،
از توشه بار کاروان مهر جدامانده
آن سوی رود پیوستن
و کلام و نگاه تو
پلی ست
که آدمی را به خویش باز میگرداند
و توشه را به کاروان
و اما دامنت
جمجمههای عاریه را
در حسرت پناه یافتن
مشتعل میکند
از غبطه سر گلگون حرّ
که بر دامن توست
ای قتیل
بعد از تو
خوبی، سرخ است
و گریه سوگ
خنجر
و غمت توشه ی سفر
به ناکجاآباد
و ردّ خونت
راهی
که راست به خانه ی خدا میرود
تو از قبیله خونی
و ما از تبار جنون
خون تو در شن فرو شد
و از سنگ جوشید
ای باغ بینش
ستم، دشمنی زیباتر از تو ندارد
و مظلوم، یاوری آشناتر از تو
تو کلاس فشرده تاریخی
کربلای تو
مصاف نیست
منظومه بزرگ هستی است
طواف است؛
پایان سخن
پایان من است
تو انتها نداری.
امید است آغاز هفتاد و هفتمین سال زندگی این استاد والامقام، با انتشار آثار دیگری از وی همراه شود و سایه اش همچنان بر شعر و ادب فارسی مُستدام باشد.
انتهای پیام/