menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

نسخه جدید دخترک کبریت فروش!

نسخه جدید دخترک کبریت فروش
(یا اخلاق شهروندی در سه اپیزود)/زهرا دُرّی

دخترک کبریت فروش

۱
در شبی سرد و تاریک، دخترک کبریت فروش هرچه زور زد تا یکی از کبریت هایش را روشن کند، نشد. داشت از سرما می مرد که ناگهان مأموری از راه رسید و گفت:
«مصرف بی رویه، کار خیلی بدیه!… تازه نکات ایمنی را هم که رعایت نکرده ای. چوب کبریت های سوخته ات را هم که ریختی کف خیابون،اون سطل آشغال را ندیدی؟ حقت این بود که جریمه می شدی،ولی من می بخشمت.حالا برو خونه تون.»
دختر کبریت فروش از اخلاق شهروندی مأمور تشکر کرد.
۲
دخترک کبریت فروش از کوچه ای طولانی به سمت خیابان راه افتاد. در آن تاریکی شب،ناگهان یک کیسه سیمان از ساختمانی نیمه کاره تالاپی افتاد پایین و اگر دخترک کبریت فروش جاخالی نداده بود، معلوم نبود زنده می ماند یا نه؟دختر کبریت فروش می خواست به مهندس ناظر این صحنه بگوید:
«چرا ایمنی را رعایت نمی کنید؟»… اما چیزی نگفت. فقط در دلش گفت:«ابله! …جواب ابلهان خاموشی است.»که مهندس داد زد: «پس خفه شو!… »دخترک کبریت فروش به این نتیجه رسید که مصرف بیش از اندازه اخلاق شهروندی و احترام زیادی، باعث اختلالات روانی طرف مقابل واختلالات عصبی خودش می شود.(لطفاً در میزان مصرف دقت کنید: دخالت نویسنده! )
۳
دخترک کبریت فروش پس از زنده ماندن، رفت سرخیابان و سوار یک بی ام دبلیوی مشکی  ۲۰۱۳ شد. داخل کابین گرم بود و هر دختر کبریت فروشی را شاد می کرد. راننده گفت: «به به!… شنل قرمزی جان!… کجا بریم حالا؟…» دخترک کبریت فروش چشم هایش را مالید و گفت:«من فکر کردم شما زورو هستید؛ اومدید برای نجات من! تازه من شنل قرمزی نیستم. من دخترک کبریت فروشم. شما شب کوری دارید که رنگ را تشخیص نمی دهید؟!»
راننده گفت: «اگه شنل قرمزی نیستی، برو پایین!»
دخترک کبریت فروش از اخلاق شهروندی راننده هم تشکر کرد و پیاده شد.(۱)
پی نوشت:
۱ــ متن تشکر دخترک کبریت فروش را اینجا در پاورقی و با فونت ریزتر از متن اصلی می نویسیم که فقط آنهایی که می خواهند بیشتر بدانند و بفهمند که دخترک کبریت فروش چطور پیاده شد؛آن را مطالعه کنند تا نحوه پیاده شدن وی را ببینید:
دخترک کبریت فروش: ممنونم که متوجه اشتباه خود شدید.
راننده:کدوم اشتباه ؟ گفتم لابد شنلتو توی کیفت گذاشتی تا بعد توی ماشین سرت کنی!
دخترک کبریت فروش: لااقل از روی قد و قواره که می توانستید تشخیص بدهید.
راننده: گفتم کیلیپستو نزدی و اسپورت پوشیدی ، قدت کوتاه تر به نظر میاد.
دختر کبریت فروش از دقّت نظر راننده تشکر کرد.
راننده عصبانی گفت: از چی تشکر می کنی ؟… هرّی، پایین!
دختر کبریت فروش در حال پیاده شدن گفت: بی تربیت!…حیف این ماشین!
و آخرین جمله حکیمانه اش را گفت:اگه از کیفیت کسی که سوارش کردی راضی نیستی، کمی هم به فکر ارتقای لنزهای خودت باش!
راننده زیر لب فحشی داد. دختر کبریت فروش هم به تلافی آن، همچین در ماشین را محکم بست که دلش خنک شد.
نویسنده : زهرا دری
منبع : ضمیمه ادب و هنر روزنامه ی اطلاعات – سه‌شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۳- شماره ۲۵۰۹۵

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر