معصومه پاکروان نویسنده ، شاعر و طنزپرداز مطبوعات و رادیو و تلویزیون است.
متولد ۳۱ مین روز شهریور ۱۳۶۰هستم که بلافاصله بعد از پایان دبیرستان در رشته‌ی کارشناسی تکنولوژِی آموزشی وارد دانشگاه دولتی در شهر اراک شده‌ام . در حال حاضر نویسنده و شاعر و ترانه سرای برنامه ی جمعه ایرانی در رادیو ایران
از نویسندگان برنامه فیتیله در گروه کودک شبکه دو سیما
نویسنده ورزش برای همه در رادیو تهران
نویسنده مجله جوانان امروز ،
نویسنده مجله خانواده ی جوان ؛
نویسنده مجله خانواده ،
نویسنده مجله زن روز و
نویسنده مجله روزنامه قانون هستم.
سابقه ی کار در شبکه های مختلف رادیویی جوان ، پیام ، تهران ، ورزش ، نمایش و سلامت والبرز مجلات طنز کشیده و روزنامه جوان و برنامه ی ۳۰ یاسی شبکه دوم سیما و گروه کودک شبکه ی قرآن نیر را دارم .برای مدت یک سال نیز برنامه سفیر رادیو نمایش را که به صورت روتین پخش می شد نمایشهای طنز دفاع مقدس را به عهده داشته ام.
جشنواره های برگزیده شده معصومه پاکروان :
چهارمین جشنواره طنز مکتوب در بخش اصلاح الگوی مصرف برگزیده ی شعر طنز
جشنواره شعر طنز شمس العماره
جشنواره کاریکلماتور فرهنگ شهروندی سال ۸۸ اصفهان
جشنواره شعر حجاب و جوان
سومین هم اندیشی طنز رادیویی رادیو فرهنگ سال ۹۱ در بخش طنز نیاز کودک امروز
سایت : http://ruyal1.blogfa.com
همراه با همکارانمان در برنامه ی جمعه ایرانی در قطعه ی هنرمندان حاضر شدیم و من این شعر را با احترام به تمام هنرمندان حاضر و آرزوی طول عمر و دریافت حق برای آنها و دریغ هنرمندان از دست رفته به آنها هدیه کردم.
اهل هنر عالم را رنجور نمی‌خواهد
آوازه و شهرت را هرجور نمی‌خواهد
یک عمر هنرمند است ، نه لوح نه تقدیری
تقدیرو تشکر را در گور نمی‌خواهد
با این‌که دوید اما تصویب نشد حقش!
حل کردن یک مشکل ، دستور نمی‌خواهد!
بگذار بخندد او ، بگذار بخنداند
خنداندن آدم‌ها سانسور نمی‌خواهد
تقدیم کنید لطفا، سیمرغ بلورین را
این حق هنرمند است ، با زور نمی‌خواهد
نه بیمه‌ی بیکاری، نه بیمه‌ی درمانی
پیگیری این مورد ، مأمور نمی‌خواهد؟!
تاگفت هنرمند است ، گفتند که منظورت!؟
آیین هنرمندی ، منظور نمی‌خواهد!
با ذوق به شوق آورد ، یک عمر مخاطب را
از جانب مسئولان ، او شور نمی‌خواهد؟
در حسرت یک خانه ، می سوزد و می سازد
یک تکه زمین لطفاً ، او گور نمی‌خواهد!
روشن بکنید تا هست تاریکی کارش را
او مجلس ترحیمی پرنور نمی‌خواهد
نزدیک شوید امروز، نزدیک تر از دیروز
او فاتحه و یاسین از دور نمی‌خواهد
۲ دیدگاه
علیرضا جهانتیغ -شاعر فرهنگی استان گلستان:
خانم پاک روان باسلام
مرحبا برلحن و گفتارت که اوردی چه نغز
ای خوشاکه لب گشودی پسته خندان زمغز
گرچه در شعرت ستودی تو هنرمندان بحق
دفتر شعر مرا روزی نمایان شد بزن حتما ورق
درد دلهای فراوانی که دیدم اندران بنموده ام
من ز درد دردمندان راه شعروشاعری پیموده ام
من نخواهم وز کسی تااینکه تحسینم کنند
ای خوشا انانکه می خوانند و اشکینم کنند
تو منال از انچه پیش امد که نالیدن خطاست
کار ما شادی مخلوق ٰ کارمادرد و دواست
علیرضاجهانتیع:
باسلام
درد ما سنگین تر گفتار است/
شاعران را فکرشان اسرار است/
گر صدای ما بگوشی ره نیافت/
روزگاری قلب او غم بار است/