سیده ربابه میرغیاثی :
«دنیایی که در آن طنز نباشد، تاریک و نارساست.»
این حرف را «اسدالله امرایی» در مقدمهی کتاب «شوکران شیرین» نوشته است و پُشت بندش هم جملهای را از «ویل کاپی» نقل کرده که میگوید: زندگی بدون طنز مثل آدمی بیدست و پا است، باید بیفتی در گوشهای و عذاب بکشی.
امرایی یکی از چهرههای شناختهشده در ادبیات ترجمه است، پُرکار و خوشانتخاب. به زبان انگلیسی، روسی و ترکی تسلّط دارد و بیشتر از صد کتابِ شعر، داستان و رُمان را به فارسی ترجمه کرده است؛ از پاییز پدرِ سالارِ مارکز تا کلیسای جامعِ کارور، از شعرهای سیلویا پلات تا رُمانِ کوری.
شما را دعوت میکنم به خواندنِ یکی از بهترین کتابهایی که میشناسم و در ابتدای یادداشتام نیز حرفش را پیش کشیدم؛ «شوکران شیرین».
«شوکران شیرین» مجموعهای از ۲۸ داستان کوتاه است به قلمِ نویسندگان معروف جهان مانند ژوزه ساراماگو، ایتالو کالوینو، وودی آلن و دونالد بارتلمی …. روی جلدِ کتاب به نام مترجمها اشاره شده است؛ صفدر تقیزاده، مژده دقیقی، عبدالله کوثری، مهشید میرمعزّی و … البته، اسدالله امرایی؛ هم بهعنوان گردآورنده و هم بهعنوان مترجم شش داستان.
امرایی در نقش گردآورنده تلاش کرده است تا نمونههایی از آثارِ طنزِ نویسندگانِ مطرح را انتخاب کند «که هر کدام نوع خاصّی از طنز را در خود باز میتاباند.» در داستانهای «شوکران شیرین» گاهی ابهام است که باعث میشود لبخندی بر چهرهی مخاطب بنشیند و گاهی، خواننده با تصویری ویژه از اوضاعِ ناجورِ زندگی انسان روبهرو میشود که لحنِ شوخ و شنگِ داستان اوّل او را به خنده میاندازد و سپس، به فکر وامیدارد. آنگونه که رسالتِ طنزِ راستین است. نویسندههای این داستانها بیشتر دربارهی فسادهای اجتماعی و اخلاقی نوشتهاند و حقیقتهای تلخِ زندگی را در لفّافه بیان کردهاند به نیّتِ … شاید تلنگر.
در داستانهای این کتاب، کمتر با طنزهای کلامی روبهرو هستیم و نویسندگان بیشتر از طنز موقعیت استفاده کردهاند و روحِ طنز در موضوع و یا ساختارِ داستان پنهان است. مثلاً؟ من دربارهی داستانهایی حرف میزنم که اسدالله امرایی ترجمه کرده است؛ داستانهای راننده حواس جمع (نوشتهی ایوان ایگوئت)، زن (نوشتهی خوان بوش)، حکایت جزیرهی ناشناخته (نوشتهی ژوزه ساراماگو)، تنهای تنها (ریوبیم فونسکا)، زن و شهر (نوشتهی ایتالو کالوینو) و غلبه (نوشتهی مایکل هامبورگر).
«راننده حواس جمع» داستان زوجیست که ده سال از زمانِ ازدواج آنها میگذرد. ماجرا از صبح یک روزِ معمولی آغاز میشود، وقتیکه راوی و همسرش (کلودیا) از خانه خارج میشوند تا به سرکار بروند. توی ماشین، چیزی کنار پدال گاز به پای راوی میگیرد؛ «کیف پول یا یک …؟» حدسِ راوی این است که «نکند دیشب وقتی ماریا را به خانه رسانده، موقع خداحافظی …» بله، پای یک زنِ دیگر در میان است! نویسنده با کمترین کلمات و کوتاهترین جملات داستانِ تازهای را دربارهی خیانت تعریف میکند که به جای گریه، آدم را به خنده میاندازد.
موضوع داستانِ «خوان بوش» نیز «زن» است. در اینجا خواننده با زنِ زار و نزارِ از حالرفتهای روبهرو میشود که وسط جاده افتاده و از قضا، مردی برای یاریِ او از راه میرسد؛ «کیکو». گویا زن از سوی شوهرش مورد آزار قرار گرفته، کتک خورده و از خانه بیرون شده است. کیکو بیخبر از ماجرا زن را به کلبهی نزدیکِ جاده میرساند که ناگهانِ سر و کلّهی همسر زنِ پیدا میشود؛ «چهپه». بین دو مرد جنگ درمیگیرد، امّا این زن است که ضربهی نهایی را میزند؛ «زن نفهمید چه میکند. دم دستش کنار در سنگی دید. سنگی درشت، زخمت و سنگین و سیاه. نیرویی در تن او جان گرفت و جوشید. سنگ را برداشت. صدای تقه خفهای آمد. کیکو گلوی مرد را رها کرد. زانویش لرزید. دستهایش وا رفت و تاقباز افتاد. بیآنکه صدایی از او درآید یا تقلایی کند.» و اینگونه مردی که میخواست صواب کند، کباب شد!
و امّا «زن و شوهر» که بهنظر من یکی از زیباترین و تلخترین داستانهای «شوکران شیرین» است. «الیده» و شوهرش «آرتورو» در عین اینکه با هم زندگی میکنند، با هم زندگی نمیکنند. زن مجبور است هر روز از صبح تا شب سرکار برود و شوهرش برعکس، هر شب تا صبح. آنها برای دیدار و ملاقاتِ همدیگر فرصتِ کوتاهی در اختیار دارند، اوایل صبح و شب. بیآنکه سیر بشوند از همجواری و همدلیِ همدیگر. صحنهی فوقالعادهی داستان وقتیست که زن و شوهر به رختخواب میروند و با رفتن به جای خوابِ زوجِ خود، سعی میکنند گرمایِ تنِ او را حس کنند.
«غلبه» داستانی است دربارهی نویسندهای که پس از یک کودتای بدون خونریزی در کشورش دستگیر میشود و از او میخواهند «دلقک دربار» باشد! یک داستان با لحنِ سردِ راویِ اوّل شخص که گوشهای از رفتارهای مضحکِ سیاسی و حکومتی را نشان میدهد.
منبع : گل آقا
کتاب شوکران شیرین به قیمت ۸۵۰۰ تومان توسط انتشارات مروارید منتشر شده است.