مجموعه داستان طنز کوتاه «راننده تاکسی» نوشته محمود فرجامی است که در سال 1388 توسط نشر نی به چاپ رسیده است. فرجامی در این کتاب اتفاقاتی که همگی بنمایهای از واقعیت دارند را به شکل طنزآمیز از زبان یک راننده تاکسی روایت میکند.
در قسمتی از مقدمه این کتاب آمده است: «انتخاب تاکسی برای مکان روایت داستانها و راننده تاکسی در نقش راوی داستانها هم صرفا از آن جهت بوده که در حال حاضر، هیچ جایی مثل تاکسی ها محل تجمع آدمهای کاملا متفاوت از بطن اجتماع و گفتوگوی کوتاه و بحثهای بعضا جدی آدمها نیست و از این جهت، هیچ قشری به اندازه رانندههای تاکسی نمیتوانند راوی ماجراهایی که در این محل روی میدهند، باشند.»
گفتم: «ای بابا، معلما که نباید زیاد جوش بزنن… یعنی هر وقت عصبانی بشن میتونن سر سه سوت سرِ محصلا یه بلاملایی بیارن دلشون خنک شه. بلانسبت شما باشه ما یه معلم جغرافی داشتیم از اون رذلای درجه یک بود. یه روز همچی به ما یه اردنگی زد که خدا شاهده تا دو روز نمیتونستیم درست بنشینیم. دِ آخه یکی نبود بگه بیشرف! واسه یه کتوشلوار بیقابلیت که چسبی شده، تو باید بزنی طفل معصوم مردم رو شلوپل بکنی؟ حالا شکر خدا یه پیکان داشت که مام بعدش سر تا تهشو خط انداختیم و بیحساب شدیم. ولی عرضم اینه که بالاخره معلمها راه خنکی دلشون همواره، اما مای بدبخت چی؟ الان من با این آشخور عوضی چیکار میتونم بکنم؟ میتونم بزنمش؟ مردودش کنم؟ والدینش رو بخوام؟ فوق فوقش زنگ بزنم پلیس و یه نخی بدم، مثلاً بگم رشوه میگیره یا سر پست سیگار میکشه که چار روز اضافه خدمت تو پاچهش کنن. ولی آخه اینم شد دقدلی؟ این واسه من پول جریمه میشه؟»
یه خندهای کرد و گفت: «ما شالله، شمام کم هنرمند نیستی، جوون!»
منبع : نشر نی – روزنامه قانون
۲ دیدگاه
تبلیغات نیازمندیها:
جالب بود
احسان:
خسته نباشید مرسی به خاطر این مطالب کاربردی