“عید قربان است” شعر طنزی است که با کمال خونسردی پس از همکاری در جنایت قتل یک گوسقند سرودم. خداوند از سر تقصیراتمان بگذرد.
عید قربان است یاران بره قربانی کنید
نفس خود را جان من امروز زندانی کنید
جای غیبت، جای تهمت، جای حرف چیز دار
روز عرفان است قدری بحث عرفانی کنید
چشم چون دروازه ی قلب است این یک روز را
قلب خود آزاد کرده چشم دربانی کنید
فرد مغلوب است گر غالب شود دیوی چو نفس
جنگ خونین کرده و امروز سلطانی کنید
روز روز عید روز شادکامی هاست پس
صرف قدری اطئمه با شربت و رانی کنید
قربت لناس گر دستی به خیر آلوده اید
کارهای نیک را امروز پنهانی کنید
ترم پایان نامه ی دوری ست پس امروز را
خانه ی فامیل ها تحقیق میدانی کنید
پیش مادر رفته با عرض سلام و احترام
بوسی از پاهای او بعدا ز پیشانی کنید
دوستان با حرف بد هی وضع بدتر می شود
چون گرانی هست هم اظهار ارزانی کنید
خود پزشک خود شده، آسان بدون دردسر
قهر ها و اخم ها را مهر درمانی کنید
کشتن هم نوع با تیغ زبان دیگر بس است
دوری از این کار های زشت شیطانی کنید
کافران دارند کم کم هی مسلمان می شوند
مسلمین امروز را قدری مسلمانی کنید
عید ها و جشن ها فصلی برای تازگی ست
عید قربان نفس خود را نیز قربانی کنید