menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

عظیم زارع

عظیم زارع

در آخرین روزهای زمستان ۱۳۶۱ در ۲۸ اسفندماه در روستای بنه میرزا علی اکبر از توابع شهرستان کازرون در استان فارس، اتفاق خجسته ای افتاد که طیّ آن، چند کیلو به وزن جهان افزوده شد. وی پس از تولد مبارکش، کارشناسی برق قدرت خواند، اما چون دید که این قضیه مثل ادغام غرب با شرق است و مهندس برق شاعر، صیغۀ جدیدی است که معلوم نیست سرانجام خوشی داشته باشد؛در نتیجه از میان شاعری و مهندسی، ناباورانه، مهندسی رها کرد.شاید اگر شاعری را رها کرده بود، الآن برای خودش کسی می بود.

قند پهلو 8 تیر

نفر دوم از راست

طوری که به ما اطلاع دادند، قریب ۱۴ سال است که شعر می گوید و یک مجموعه شعر کلاسیک ویک مجموعه ترانه نیز زیر چاپ دارد و بعد از این دو فقره، در صدد چاپ مجموعۀ طنز خود نیز هست. او در دوران دبیرستان و فقط با یک بیت طنز، فهمیده است که می تواند یک چیزهایی بگوید. آقا عظیم ما، آن روزها بر روی تابلو کلاسشان چنین نوشته است:

بلرزد تن کوه از ترس و بیم

اگر بشنود نام عبدالعظیم

که ظاهراً دبیر ادبیات شان را این شعر به مذاق خوش نیامده و شاعر ما را از کلاس به دامنۀ کوه هدایت کرده است. غافل از اینکه همین شاگرد بامزه، بعدها در چندین جشنوارۀ سراسری کشور، در رشتۀ شعر طنز، برگزیده می شود.

عظیم زارع

اگر تعریف نباشد، او با یک شاعر خیلی خوب به نام خانم لیلا صبوری ازدواج کرده و قند پهلوهای دورۀ قبل را با هم و دو نفری در منزل می دیده و تمرین بداهه گویی می کرده و به قول خودش، به صورت همزمان با شرکت کننده ها مسابقه می داده است. حالا ببینیم خودش در این قندپهلوی حیّ و حاضر، چه می کند!….

chatنظرات شما

۲ دیدگاه

  1. مجتبی:

    با سلام و عرض خسته نباشید.من روی یکی از شعرهای اقای عظیم زارع ملودی گذاشتم ممنون میشم اکر ایمیل یا راه ارتباطی از ایشون دارید در اختیار من بگذارید برای ارتباط با ایشون و کسب اجازه
    یا علی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر