سید جمال حسینی :
به قول رانندهها حالا دیگر همه شدهاند مسافرکِش. عدهای یک ماشین قسطی خریدهاند و با کار روی آن، هم اقساط آن را میپردازند، هم مخارج خانواده را تأمین میکنند. این جماعت، انواعی دارند از قبیل: جوان، سالمند، پایه یکدار، کارمند، بازنشسته، حتی کاسب و … .
مسیر آنها هم تنوعی دارد مثل: خطی، گردشی در شهر، در مسیر رفت و برگشت از محل کار و … . نوع خودرو هم شامل پراید، پیکان، پژو، سمند و گاه النود میشود. ساعات کار هم تقریباً تمام ساعاتی است که شهروندان فاقد وسیله نقلیه در شهر قصد طی طریق دارند و در سطح معابر مشاهده میشوند.
سالیانی است که این نحوه حمل و نقل و جابجایی مسافر، در تهران رواج یافته ولی نمیدانم که تا چه میزان به کلانشهرها سرایت پیدا کرده است. باری، آدم تا از کوچه یا پسکوچه وارد خیابان اصلی یا میدانگاه میشود (البته اگر جسارت به خرج دهد) در حال عبور از جدول وسط خیابان و یا رفتن به طرف مقابل هم که باشد یا اصلاً در حال عبور از کنار جوی خیابان، مواجه میشود با رانندههایی که اکثراً مرکوبشان پراید(خلف خوشرکابِ پیکان قدیم) است، مواجه میشود با خودروهایی که بوقزنان منتظر پاسخ کلامی یا اشاره دست ما هستند. البته باید مراقب باشیم تا زیرمان نگیرند یا در جوی آب نیفتیم!
گاه از بخت بدمان، دو یا سه خودرو مثل قارچ، جلویمان سبز میشوند و هر یک با طنازی و اصرار سعی دارند ما را به سمت خود ربایش کنند و گاه حتی از هم کِش بروند. در نهایت با وارد کردن استرسهای ناشی از سوار کردن، از قبیل کشیدن دستهامان، ما را توی رودربایستی میاندازند و با هم کلنجار میروند و گاه انسان با دادن پاسخ مثبت به یکی از آنها، دچار عذاب وجدان میشود که چرا خواهشهای آن یکی را نادیده گرفته است.
برخی از این رانندگان که خطی هستند، فریادکنان، عابران را نظاره و رصد میکنند و ندا سرمیدهند که مثلاً فلانجا یک نفر، … حال آنکه دو یا سه نفر کم دارند تا خودرویشان پُر شود. یا فریاد میزنندفلان جا حرکت فوری. حال آنکه در واقع امر، قول و فعلشان یکی نیست!
پس از سوار شدن هم خواهی دید که ادبیات آنها نسبت به تشریفات و روابط عمومی گرم اولیهشان تدریجاً دستخوش تحول میشود و شروع میکنند به شکوه و شکایت از دیگر رانندگان با لحنی تند و تیز و شداد و غلاظ.
در واقع به این منوال، سفری با اعمال شاقه برای مسافر آغاز میشود و با پیاده شدن یکی از مسافران، بقیه مسافرها شاهد چک و چانه زدن راننده محترم با مسافر درمانده میشوند که گاه مسافر بخت برگشته به خاطر عجله یا …، از خیر پانصد یا هزار تومان اضافهای که راننده طلب میکند میگذرد و بسته به وضعیت جیب و سطح اجتماعی و فرهنگی خود، زیر لب غرولندی میکند یا رسیدگی به حق خود را به آخرت و خداوند وا میگذارد و به این طریق نارضایتی خود را به اطلاع راننده میرساند.
در همین ده دقیقه یا نیم ساعتی که داخل خودرو هستیم، راننده گاه حکایات دردمندیاش و مخارج چهارچرخ و زندگی اش را به اجمال (برخلاف برخی از رانندگان آژانسهای تاکسی سرویس که فرصت بیشتری دارند و مطالب را مفصلتر و با کلاس بالاتر مطرح میکنند!) برایمان نقل میکنند تا ما آخر سر و هنگام وداع، گشادهدستی کنیم و سر نرخ مطالبه شدهاش یا مسیر غیرمتعارفش (به قصد آنکه مسافر دیگری را هم به مقصدش برساند) بحث و کشمکش نکنیم و خلاصه به قول معروف مایه را رد کنیم.
مخلص کلام، این راننده گرامی آنقدر از گرانی و قیمت بنزین و قسط خودرو و … صرفه نداشتن این حرفه و اعصاب داغان در ترافیک و خرابی وضع قلب و ریه در هوای آلوده و … گاه نیز بحثهای داغ ۳۰ یا ۳۰ و تحلیل مسائل جهانی و خرج مدرسه بچهها و جهاز دختر دم بخت و پسر دانشجو و فرزند بیکار سرباز، سخنوری میکند که آدم با خود میگوید: عجب! با این همه اطلاعات عمومی، تخصصی، و بین رشته و هوش سرشار، چطور به این شغل فلاکتبار روی آورده و به جای تدریس و یا دست بردن به قلم، دست به فرمان گرفته و صبح تا شب دنده عوض میکند!ناگفته نماند که چند سالی است موتورسواران هم به خیل خودروهای مسافرکش الحاق یافتهاند و برای افراد شتابزده، به طور اورژانسی مسیرهای ورود ممنوع، کوچه پس کوچههای تنگ و میانبرها، ما را به مقصد میرسانند که گاهی هم منجر به رساندن آنان به اورژانس بیمارستان توسط همشهریان میشود!
حال، به مصداق عیب جمله بگفتی، هنرش نیز بگوی؛ یادآور شوم که با کمبود تاکسیها که برخی فقط با در بسته کار میکنند، مسافربران گمنام اما خوشنام، اجازه نمیدهند مسافران در خیابانها و میادین بر زمین بمانند و برقآسا آنان را از سطح معابر جمع و جور میکنند و خلاصه آنکه چنانچه مسافرین، اهل گفتگو باشند، دقایقی را نیز میتوانند با راننده اختلاط کنند و از هر دری سخنی بشنوند و اجتماعیتر و به اصطلاح به روز هم بشوند!
البته برای آنکه کملطفی نشود، باید بگویم رانندگانی نیز هستند که در هوای نامساعد، همچون فرشتگان، مسافران را صلواتی در مسیر خود سوار میکنند و طعم دلچسب سفری خوش و بیدغدغه را به آنان میچشانند:
القصه، حکایت حمل و نقل مسافر در تهران، رنگارنگ و جوراجور است و از دهان هر یک از شهروندان مسافرکش و بیوسیله نقلیه، شنیدنی است و حلاوتی خاص دارد. با آرزوی سلامتی تن و روان شما و جیب پرپول برایتان در شهر دودزده و بوقزده و پرماجرای تهران!
منبع : روزنامه اطلاعات