مرحوم حمید آرش آزاد :
– به جای «هفتسین» شش دختر ترشیده به نامهای سوسن، سارا، سکینه، ساناز، سیما و سپیده دارند و حالا باید مقدار زیادی «سماق» تهیه بکنند که…!
– در خانهی اینها، ماهی قرمز کوچولوی داخل تنگ بیشتر از آن که از گربه بترسد، از خود صاحبخانه و بچههایش وحشت دارد!
– تنها کسی که وظیفهی حتمی خودش میداند که هر طور شده به خانه اینها بیاید «صاحبخانه» است!
– امسال، چند وصلهی دیگر به سفرهی پارچهای کهنهشان زدهاند و این سفرهی چندین و چند ساله، حسابی «رنگین» شده است!
– چون شنیدهاند سازمان بازرگانی آذربایجانشرقی میخواهد هزار قلم کالا را ارزان بکند، حالا همگی به مداد و خودکار قیافه میگیرند و…!
– مادر، زمانی که بچهها میخواهند چیزی بگویند، از قصد صورتش را به آنها نزدیک میکند که ببیند مبادا «نفت» را یواشکی از سفره برداشته و در یک جای خلوت خورده باشند!
– روی درب کاغذی چسبانده و رویش نوشته بودند که به دلیل رفتن به مسافرت، از پذیرایی از مهمانان عزیز شرمنده هستند. ولی تعدادی شرکتهای لوله بازکنی، تخلیهی چاه، بتون کنی، داربست فلزی و… به اندازهای برچسبهای تبلیغی چسباندهاند که آن کاغذ کذایی اصلاً دیده نمیشود!
– پدر خانواده، زمانی که اندام تکیده و صورت سیاه شدهی «عمو نوروز» را میبیند، از او میپرسد: «تو چند تا بچه داری و بدهیهایت چه قدر است؟ عیالواری است دیگر…!»
– خانهتکانی شب عید اینها را صاحبخانه انجام میدهد. بیانصاف معلومالحال، عوض این که مشتهای محکم خودش را به دهان استکبار جهانی بکوبد، به در و دیوار اینها میزند!