menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

سید ابوالفضل طاهری

طنز : رونمایی از راوی های جدید

سید ابوالفضل طاهری :
دانای کل نسخۀ همه چیز دان (مطلع از طرز تهیۀ شیر پاستوریزۀ مرغ تا نحوۀ گرفتن جان نحیف آدمیزاد) :

پنج ساعت تمام ور دل سایه ساختمان برافراشته ای که مانع تابش مستقیم خورشید می شد یک لنگه پا مانده است. سعید پسر منیژه خانم که به تازگی از سربازی آمده چشم انتظار مریم عین زورگیرهای سر گردنه اول کوچه مانده و تسبیح را دور انگشت اش تاب می دهد. او فکر ازدواج را در سر می پروراند و با اتمام دوران سربازی بیش از پیش به عشق اش فکر می کند. اما داریوش پدر مریم برای مجاز شدن در کنکور آنهم پس از چند سال ناکامی برای دختر اش پراید خریده تا مسیر خانه تا کلاس کنکور را با ماشین برود. سعید همچنان امیدوارانه منتظر است اما نمی داند صد سال سیاه و مشکی هم اینجا بایستد فایده ای ندارد.

نادان کل همه چی تمام:

منیژه دختر سعید برای بار سوم در کنکور مردود شده تا در پای سفره عقد پس از چیدن یکی دو بغل گل و آوردن یکی دو دبه گلاب بله را بگوید. او که همچنان معتقد است قصد ادامه تحصیل دارد اما در نظر دارد با حضور اولین خواستگار روی اعتقاد اش پا بگذارد و جواب بله را برای بار اول بدهد. آقا داماد هم پسر مریم خانم است او هم در کنکور مردود شده و از این منظر هر دو تفاهم دارند. داریوش همراه با مادر اش مریم برای دریافت یارانه به خودپرداز کنار پارک رفته بودند که منیژه را دیدند و دست بر قضا پسندیدند.

دوم شخص دم بخت:

تو آمدی از خدمت نظام وظیفه اما چه آمدنی!؟ قیافه ات ضایع و کله ات کچل، افتاده بودی در مخمصه و در دل هچل، سه سال آزگار مرا کرده بودی بازیچه دست و مچل، لباست از مد افتاده، قیافه ات داد می زد نظیر تو مادر نزاده، اهل رفیق بازی نه اهل خانه و خانواده. آمدی به خواستگاری من چای آوردم تو هرت کشیدی، من آرزو کردم تو دور آرزویم خط قرمز کشیدی، من با عشوه پرسیدم تو سرم داد کشیدی. در رویایم با اسب مشکی آمده بودی نه پراید سفید، تو آدم دنیا دیده ای بودی نه یه لا قبای ندید پدید، سیگار هم که می کشی این یک قلم از تو بود بعید.

اول شخص کابوس بین:

صدای نکره فرمانده همچنان در گوش من پیچ و تاب می خورد. در خواب هم رژه می روم. سه سال هم گذشت نه من کاری نون و آب دار پیدا کردم نه آقا داریوش به وصلت ما رضایت داد نه مریم کنکور قبول شد. دارم دیوونه میشم. دست مریم را با رعایت اصول محرم نامحرمی می گیرم. دلم فتوا می دهد فرار کنم مغزم فرمان می دهد غلط اضافه نکنم. خلاصه پا به فرار گذاشتیم. مامورهای اینترپل من و مریم را دنبال می کردند. یکهو تانک جلوی ما سبز می شود. نه راه پس داریم نه راه پیش، دهانه لوله تانک به سمت مریم بر می گردد ناگهان شلیک می کند سر مریم از تن اش جدا می شود. مریم با سر چقدر جذاب مریم بی سر چقدر ترسناک شده است. از خواب می پرم. از تختخواب سقوط کرده ام. پنج سانتی متری دماغم به زمین فرو رفته امیدوارم سر مریم سالم باشد.

شخص باب دیلن برنده نوبل ادبیات:
Wiggle, wiggle, wiggle like a maryam queen
Wiggle, wiggle, wiggle all dressed in green
Wiggle, wiggle, wiggle ’til the moon is blue

سوم شخص غیبت کننده:

شنیده شده سعید پسر منیژه خانم ده سالی است مریم را دوست دارد. خود اش که حضور ندارد اما خدای اش که حاضر است می گویند چون معتاد بوده مادر مریم پای اش را در یک کفش نموده و بنای مخالفت گذاشته است. شنیده ها حاکی از آن است سعید مدتی در کمپ اعتیاد بوده تا پاک پاک شود اما به همه گفته اند رفته سربازی این در حالی است که او از هفت دولت معاف است. با توجه به تحقیقات میدانی یوسف آقای بقال تحرکات و رفت و آمد های مشکوک این چند وقت اخیر این خانواده موجب شده گمانه زنی ها در مورد در پیش بودن امر خیر قوت بگیرد. اما کدام بدبختی حاضر است دخترش را به این غول بی شاخ و سم و دم بدهد.

سوم شخص تحلیل گر مسائل محله:

به گزارش خبرنگار کانال تلگرامی خبرهای کوچه سعید فرزند غلام به شماره شناسنامه ۱۴۶ صادره از ورامین قد ۱۸۱ وزن ۷۶ شماره پا ۴۳ با توجه به اتمام دوره سربازی به خواستگاری مریم فرزند داریوش ۱۹ ساله دارای مدرک عالی خیاطی به شماره ثبت ۲۳۱۴۶۵ رفته است. به نقل از منبعی آگاه که نخواسته نام اش فاش شود وصلت این دو نو گل در شرف شکفتن در گرو نتایج مذاکرات پیش از ازدواج است. وی افزود طبق آخرین نتایج حاصله از نشست کیا۴ (چهارمین نشست در خانه دایی کیانوش) که در سطح کارشناسان برگزار می شود طرفین مذاکره روی هزار سکه ۵۰ تومانی به توافق رسیده اند اما در مورد شیر بها همچنان مذاکرات ادامه دارد.

سوم شخص شایعه افکن:

سعید که دو ماه پیش در خدمت نظام وظیفه روی مین رفته بود و عین گوجه در معرض چرخ کامیون قرار گرفته تکه و پاره شده بود. دوران نقاحت اش را گذرانده و با دسته گل و شیرینی و با اصرار فراوان منیژه مادر اش به خواستگاری دختر خاله اش مریم رفته است. گفتنی است دکترها ایشان را جواب کرده بودند که عشق جاری در رگ و عروق وی باعث شده پا به فرار بگذارد. او که هم اکنون در مرز ترکیه بسر می برد می خواهد به گروه داعش بپیوندد بلکه از شر این ازدواج جان سالم بدر برد.
منتشر شده در : بعد پنجم طنز

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر