menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

سگ

طنز : در مسیر کوه

روزی روزگاری جو کوهنوردی بر ما مستولی شد و تمام وجودمان را دربر گرفت. به موجب آن و در راستای پاسخگویی به این جو برآمده، شال و کلاه نموده تا کوهی بنوردیم و قله ای فتح کنیم و لگد محکمی به بیماری بزنیم. بار و بندیل سفر را بسته، شروع به رفتن کردیم. نیم ساعتی به راه مان ادامه دادیم که دست بر قضا سگی جلوی ما سبز شد. سگ که چه عرض کنم، بزنم به تخته پلنگ را می مانست از بس تنومند و چهار شانه بود. اصولاً سگ حیوانی است که به آلرژی غریبه گیری مبتلا است. پارس کردنش عطسه را می ماند. اگر زیاد نزدیک شویم آلرژی اش عود می کند و حمله ور می شود. این به محل زندگی سگ خیلی وابسته است. بعضی از سگ ها ولگردند؛ از بس آدم دیده اند توسری خور بار آمده و از آدم می ترسند.

از آن جایی که در محیط وحش هم حضور ندارند، برای تغذیه محتاج انسان هستند. از طرفی حیوانات کوچکتر هم خیلی در دست و بالشان نیستند تا آنها را طعمه قرار دهند. هنگام مواجهه با چنین سگی کافی است خم شویم تا حساب کار دستشان بیاید و فرار را بر قرار ترجیح دهند. برخی سگ ها ولگرد نیستند و صاحب دارند؛ منتهی انسان های زیادی دیده اند. اگر به تور چنین سگی خوردید دیگر خم شدن اکتفا نمی کند. حتماً باید سنگ را به جانبش حواله کنید تا خطر را احساس نموده و بیش از این با شما مجادله نکند. اما مهم ترین نوع سگ و شاید خطرناک ترین سگ، سگ چوپان است؛ هم صاحب دارد و هم در کوه و بیابان سر کرده و کمتر آدمیزاد دیده است. راه حل مواجهه با سگ، شناسایی نوع سگ است.

در فاصله ای مطمئن خم می شوید اگر سگ در رفت که هیچ، اگر همان جا ماند و هم چون بُز به شما خیره گشت، در همان حالت دستی دراز کرده و سنگی بر می دارید و به سویش پرتاب می کنید. اگر فرار در مرامش نبود شما باید فرار کنید که خطر بیخ گوش شماست. با همه ی این تفاسیر سگی را دیدیم که پارس می کرد. تصویر یک سگ موجود بود، اما صدای بیش از یک سگ می آمد. از آن جا که هندزفری در گوشمان بود نتوانستیم به نیکی تفکیک کنیم. خلاصه خم شدیم تا سنگی بر داریم، اما چشم از سگ نیز بر نداشتیم. سنگش کمی نرم بود. تا سر تاباندم ببینم یک وقت فضله حیوانات نباشد، دیدیم سه تا سگ، یکی از یکی بزرگ تر کنار هم خوابیده بودند. آن سنگ نرم هم پای آن سگ بود که داشت چرت می زد.

هنگامی که دستمان به پایش خورد هول کرد و از خواب پرید. خواست فرار کند به دو سگ دیگر برخورد کرد. آنها را هم از خواب بیدار کرد. حالا تصویر و صدا هم خوانی پیدا کرد. داشتیم عین بُز به این چهار سگ شاخ شمشاد نگاه می کردیم که فرمان حمله صـــادر شــد و همچون خر فریاد کشیده و چون اسب شروع به دویدن کردیم. باید می بودید و می دیدید؛ در آن چند لحظه کلکسیونی از چهارپایان بودیم. فاصله ی ما آن قدر کم بود که هنگام فرار به یکی از این سگ ها برخورد کردیم. بعد از نجات محیرالعقول ما متوجه شدیم از بخت بد ما آنها سگ چوپان بودند. شکر خدا این حادثه تلفاتی در پی نداشت. حالا آن یکی سگ چه مرگش بود که خواب را رها نموده، آن طرف تر رفته بود، بر ما پوشیده ماند. غذای موجود در کوله مان را که قرار بود در نوک قله نوش جان کنیم، در مسیر بازگشت تناول نمودیم. این بود حکایت لگد زدن ما به بیماری ها که کم مانده بود همان جا سکته به نمایندگی از مابقی بیماری ها لگدی تاریخی به ما وارد نماید.

منبع: روزنامه ابتکار / سید ابوالفضل طاهری

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر