menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

روز کارگر

طنز : جوهر خشک ناشدنی مرد

سید ابوالفضل طاهری :

کار، جوهر مرد است. با این حال، الان یک ماهی می شود که جوهرم در معرض خشکی قرار گرفته و مرا به خشکسالی تهدید می کند. یک ماهی می شود اخراج شدم. فقط به من گفتند:”برو… باهاتون تماس می گیریم.” همین! و هرچند که گویا تماس گرفتن را به دست فراموشی سپرده اند، اما من امیدم را از دست نداده ام.

حس ششم گواهی می دهد که همین روزهاست که تماس بگیرند و با احترام مرا به شرکت دعوت کنند و بازگشت سرافرازانه ام را جشن بگیرند. اما در این یک ماه بیکاری هم راستش همچین بیکار بیکار هم نبودم. چون بنا برت عاریف موجود:”کسی که یک دقیقه در هفته کار کند، بیکار نیست.” چقدر خوب است که قوانین هم هوای همه را دارند. به خصوص آنهایی که در معرض بیکاری قرار دارند. من این فرصت را دارم تا با هفته ای یک دقیقه کار شرافتمندانه، حفظ آبرو کنم و همچنان در میان شاغلان باشم.

دیروز در خیابان قدم می زدم و طول و عرض پیاده رو را متر می کردم که پیرمردی مرا صدا کرد و گفت: “پیر شی جوون، بیا یه دستی به این ماشین بزن، بدمصب روشن نمیشه.” من هم اندازه گیری طول و عرض پیاده رو را متوقف کردم و دو دقیقه ای ماشین را هل دادم تا راننده عزیز دنده دو بزند و ماشین را روشن نماید.

بلکه با این کار خدا پسندانه، این هفته هم همچون هفته پیش در شمار بیکاران نباشم. خوداشتغال زایی که شاخ و دم ندارد!

هفته پیش هم در حال تماشای برنامه تلویزیون بودم که مادرم مرا صدا زد تا گوشه میز را بگیرم و آن را (همان میز را) به مسافت یک متر جا به جا کنیم. فقط مدت زمان این کار با احتساب ایاب و ذهاب، حدوداً پنج ثانیه از یک دقیقه کمتر شد. این پنج ثانیه، مرا مجاب کرد با مسؤولان مربوطه تماس بگیرم و از آنها طلب یاری کنم.

ایشان هم با رأفت جاری در وزارت شان، این چند ثانیه را به شرط آن که دیگر تکرار نشود، بخشیدند تا آن هفته را هم از نعمت در کنار شاغلان بودن، محروم نشوم.

روز کارگر

کمی که بیشتر فکر می کنم، می بینم که دو هفته پیش هم خیلی بیکار نبودم. در آن هفته، کیسه حاوی سیب زمینی پیرزنی را تا دم کوچه شان حمل کردم. مدت زمان صرف شده و مسافت طی شده از دستم در رفت، اما مطمئن هستم که بیش از یک دقیقه می شد.

تازه جدای از کاری که انجام دادم، پیرزن کلی برای من دعا کرد که قطعاً ذخیره آخرتم خواهد شد. معنویت گرایی در امر اشتغال،چیز خوبی است. اگر در همان زمان اداره بودم، بعضی از ارباب رجوع عصبانی از کاغذبازی، به جای دعا،شاید فحشی نثارم می کردند یا کم کمش با توپ و تشر به استقبالم می آمدند و می گفتند: “به شما حقوق میدن پاسخگو باشید؛ حیف این همه حقوق!”… از اینرو چه خوب است در کنار ایجاد شغل، شرایطی هم فراهم آورده اند تاهدف دعای دیگران باشم. حالا اجابتش با خدا!

بیشتر که فکر می کنم، می بینم که حدود سه هفته پیش هم لوله فاضلاب خانه مان گرفته بود و من برای پدرم آچار آوردم تا ایشان تعمیرش کند.هرچند تلاش مان به ثمر ننشست و مجبور شدیم به اوس مجید لوله کش زنگ بزنیم، اما خب من کارم را به نحو احسن انجام دادم تا همچنان در میان شاغلان باشم و به شغلم ببالم و فخر بفروشم.واقعاً دلم برای بیکاران می سوزد. همان ها که طعم شیرین شاغل بودن را نچشیدند. امیدوارم به همت مسؤولین محترم و دلسوز، شرایطی فراهم شود تا لااقل همه جوانان برای یک دقیقه هم که شده شاغل بودن را تجربه کنند و طعم شیرین آن را بچشند. شاید در ایام بیکاری اش،مولوی بلخی، به چه تلخی گفته است: آب دریا را اگر نتوان کشیدر هم به قدر تشنگی باید چشید.

منتشر شده در : روزنامه اطلاعات

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر