به نظرم طنز يکي از بهترين اختراعات بشري و شايد هم بتوان گفت که يکي از بهترين کشفهاي بشري است! کار در عرصه طنز خيلي سخت است و به نظرم بعد از کار در معدن و بازيگري سختترين کار است! ميگويند طنز نوشتن مثل اين است که بخواهي در حال شنا کردن مسواک هم بزني!
براي همين بيشتر طنزپردازان افراد پختهاي در شعر هستند چون بي شک در آغاز کارشان شعر جدي را هم کار کردهاند. خيلي وقتها با خودم فکر ميکردم که شعرِ طنز سطحي است و آدم بايد شعر جدي بگويد. اما با گذشت زمان متوجه شدم طنز از کارِ جدي هم جديتر است. براي همين است که اغلب طنزپردازان انسانهايي جدي هستند، برخلاف باور عامه مردم. شعرِ طنز را دوست دارم، هم از خواندنش لذت ميبرم و هم از گفتنش. خواندنش مثلِ فوتبال ديدن است (البته از نوع خارجياش) و گفتنش مثل فوتبال بازي کردن است (اين اگر ايراني باشد بهتر است!) شعرِ طنز 2 سختي دارد که اگر از اين 2 گردنه شاعري به سلامت عبور کند، ميشود گفت شاعرِ خوبي در طنز شده است. يکي اين که شعر طنز بايد بارِ خنده داشته باشد تا مخاطب با خواندنش لبخند بزند و ديگر آن که وراي خنداندن، حرفي هم براي گفتن داشته باشد و مخاطب را به تفکر وادار و فکر او را مشغولِ خود «شعر» کند.
بيشترِ شاعرانِ طنز در اين گردنه دوم گير و گاهي به دره هم سقوط ميکنند. اين سقوط ميتواند به علت استفاده بيش از حد از بارِ زباني شعر باشد، يا شوخيهاي دم دستي و گفتن واژههايي که خود به خود بارِ طنز دارند و … . به نظرم طنزِ خوب طنزي است که با تفکرش مردم را بخنداند نه با زبانش و البته هر 2 در کنار هم که ايدهآل ميشود. «خنده» در طنز نبايد هدف باشد، بلکه بايد وسيلهاي باشد براي رسيدن به هدفي که مد نظر نويسنده يا شاعر يا هنرمند است. اما متاسفانه خيليها خنده را در طنز هدف قرار دادهاند.
نکته مهم ديگر در طنز اين است که شاعر، شعري بگويد که تاريخ مصرف نداشته باشد و هميشه بشود از آن استفاده کرد (البته اين نظر من است). خيلي از شاعرها در اين گردنه نيز گير ميکنند و هميشه براي اتفاقاتي که رخ ميدهد شعر مي گويند و در آن برهه نيز شعرشان پر مخاطب ميشود، ولي چند سالِ بعد ديگر آن شعر به درد نميخورد چون آن اتفاق کهنه شده است و شايد کسي آن را به ياد نداشته باشد.
لذا شعر اين دوستان به پاورقيهاي متعددي احتياج پيدا ميکند. من سعي کردهام که اشعارم تاريخ مصرفدار نباشند و به توضيحِ اضافي همنياز نداشته باشند. تقريباً به صورتِ کنسرو! شعر ميگويم تا دير فاسد شود! راستي تا حدودي با محدوديت و خط قرمزها موافقم، به نظرم محدوديت سبب پختگي شاعر ميشود و او را از هزل و هجو دور ميکند. در پايان دوست دارم بگويم کار طنزپرداز خنديدن به مردم بيمار نيست، بلکه خنديدن به بيماريِ مردم است. اگر ما به فرد بيمار بخنديم او را مسخره کردهايم، ولي اگر به بيماري او بخنديم، باعث ميشويم تا او هم به بيمارياش بخندد.
اميرحسين خوش حال دبير بخش شعر ماهنامه طنز و کاريکاتور «بچه مشد» است و نخستين کتابش با نام عجيب «البديعُ الجديد؛ في الهزاران اشعار المفيد!» طنز بود و هرچند 3 کتاب ديگر هم دارد اما براي مخاطب روزنامه خراسان بيشتر با ستون شعر طنز صفحه «همشهري سلام» شناخته ميشود. وي ديدگاهش را درباره طنز و شعرطنز در قالب اين يادداشت با مخاطبان جيم در ميان گذاشت.
جيم – شماره 18676