” در نظربازی ما بیخبران حیرانند ”
نظرات البته خود، مختلف الالوانند
عده ای در نظر، اوصافِ خدا می بینند
عده ای از نظرِ اهلِ نظر، شیطانند
جنگ و کشتار و ستمکاری و قتل و غارت
سرِ پول است که چرک کف دستش خوانند
سر پول است که در عالم هستی دائم
” ابر و باد و مه و خورشید و فلک ” گردانند
عشق و مستی به تن مرده اگر جان بدهد
قرض و اقساط عقب مانده بلای جانند
پول داران جهان این سر و ما هم آن سر
” ما همه بنده و این قوم، خداوندانند ”
طنزگویان که به ظاهر لب خندان دارند
از درون سخت مصیبت زده و نالانند!
برق و آب و تلفن، گاز و قبوض دیگر
جمله بر طاقچه ی خانه ی ما مهمانند
عده ای از دل و جان حافظ بیت المالند!
عده ای دیگر اگر مختلس الانسانند!
…
همه در جاده اگر وحشت خاور دارند
خاوران سخت گریزان همه از نیسانند!
عده ای از شعرا مثل همان قصه که بود
شاعر خوب و بد و نوکر بادمجانند
دانش آموز و معلم، که خودت می دانی
از همه سال فقط عاشق تابستانند!
فالگیران هوس قهوه ندارند، ولی
غرق کنکاش فضولات ته فنجانند!
صحبت از آل خلیفه نکن و آل سعود
هردو در اصل و نسب، آل ابو سفیانند
امتحان کرده ام آنان که دم از دین زده اند
بخدا اکثرشان کافر و بی ایمانند!
…
شاعر : سیامک روشن
از مجموعه ی جدید ” کبک آدم خروس می خواند “