یلدای قدیم :
همه در زیرِ کرسی می نشستیم
به غیر از تخمه، فندق می شکستیم
سماور بود و ایضاً چای تازه
کنارش قند با خرمای تازه
پدر می خواند با لپهای قرمز
« مرا عهدی ست با جانانِ » حافظ
غذا هم قیمه بود و آشِ شلغم
کنارش بود کوکا یا که زمزم
یکی از بهرِ همسر شال می بافت
برای سردی آنسال می بافت!
تمام خوردنی ها مشتری داشت
انارِ ساوه طعم دیگری داشت
من و « یلدا » حسابی شاد بودیم
ز بند غصه ها آزاد بودیم
وَ تا بعد از سحر بیدار بودیم
نه فکر درس و کار و بار بودیم…
یلدای مدرنیته !:
پیامی داد بابا در تلگرام
که « امشب هست اینجا سفره و شام
ولیکن شاممان باشد رژیمی!
گذشت آن حال و احوال قدیمی!
اگر که مایلید امشب بیایید
وگرنه شاد باشید هرکجایید! »
و ما رفتیم و یک گوشه نشستیم
کمی در لاکِ خود تخمه شکستیم
نه کرسی بود و نه یک چای تازه
نه حتی یک عدد خرمای تازه
سپس آورد مادر چای لیپتون
که طعمش بود مثل طعم ناخن
برادر آمد اما آخر شب
سر و وضعش کثیف و نامرتب
سرش پیوسته بودش توی گوشی
درون گوش او هم بود گوشی!
و خواهر بود پای ماهواره
که گیرد با پیامک گوشواره!
زنم در گوشه ای سرگرم لپتاپ
و آهنگ مسیجش بود « هاپهاپ »
و « یلدا » خواب، چون کنکور دارد
دلش از ترس رتبه شور دارد
نه حافظ بود و نه اشعار تازه
همه بی روح، مانندِجنازه
برادر شاکی از یک باجناغو …
وَ خواهر نیز درگیر طلاق و …
بدم آمد از این اوضاع خانه
همینطور از انار و هندوانه
نمی خواهد که خیلی شیک باشیم
فقط یلدا به هم نزدیک باشیم
شاعر : امیر حسین خوش حال
یک دیدگاه
اسماعیل تقوایی:
سلام
جالب بود..