به مناسبت مهمانی افطار در منزل یکی از اقوام
دندان روی جگر بگذار!
شعر طنز حمید آرش آزاد
میزبانا! امشبی از دستِ مهمان غم مخور
سر مده از دستِ ما، فریاد و افغان، غم مخور
کاسهای شد واژگون، یا قاشقی دزدیده شد
یا اگر در گوشهای، بشکست لیوان، غم مخور
گر کسانی سوپ را جایِ مربا میخورند
یا به جای آب، مینوشند «آیران»، غم مخور
گر به غارت رفت مقداری ز کوکو یا کباب
یا که شد تاراج نان و مرغ بریان، غم مخور
روزهخورها از تو میخواهند یکسر، آبِ داغ
فکرِ اینها باش، بهرِ روزهداران غم مخور
گر فشار آید به اعصابت ز دستِ قوم و خویش
اندکی رویِ جگر بگذار دندان، غم مخور
وه! چه بیرحمانه غارت میکنند این سفره را
این گروهِ سنگدل، همچون مغولان، غم مخور
ظاهراً خوشحال باش و شاد، لبخندی بزن
گرچه هستی باطناً نالان و گریان، غم مخور
جانِ آرش ! در خانهات گر عدهای از قوم و خویش
یک شب از ماهِ مبارک هست مهمان، غم مخور