گاو ما نر است!
خاطر مرا ز دست گرانی مکدّر است
مثل شما که این غمتان بیشترتر است
فریاد می کشیم و به جایی نمی رسد
گوش فلک از این همه فریادها کر است
ارزان خری به دوره ی ما گشته منتفی
بازار در تیول هر آنکو گران خراست!
خشنود در زمانه ی ما نیست جز کسی
کز هر طرف نگاه کنی صاحب زر است
مرکوب اغنیاست اگر بنز یا پژو
ما را نه قاطر است و نه اسب است و نی خر است
این بنده را به خانه نه روغن بود نه گوشت
آنسان که نی برنج ، نه قند و نه شکّر است
غر می زند هماره که ای مرد بی بخار!
در خانه هیچ نیست ، مرا آن که همسر است
می گویدم به زور و تحکّم که هی بدوش
می گویمش به جان شما گاو ما نر است
باور نمی کند که چه از دست روزگار
من می کشم که جان و دلم غرق آذر است
می خواستم فزونتر از این شکوه سر کنم
مادر عیال بنده که فرمانده لشکر است
فرمود: شو پیاده که با هم قدم زنیم
بر تن تو را اضافه مگر ای پسر سر است؟
گفتم به روی چشم ، کنم امتثال امر
ماشین مغز «شاطر» بیچاره پنچر است !
***
*بیت زیر اگرچه در این چارچوب نمی گنجد اما محض انبساط خاطر درج می شود:
داور در این دیار مشو بهر فوتبال
زیرا تو را حواله به شیر سماور است !
عباس خوش عمل کاشانی.