اون قدیما یادش بخیر موشا چه کوچیک بودن
قلقلی وخوش منظره با دم باریک بودند
وقتی اونارو می دیدیم از ما فرار می کردن
گربه ها هم این موشارو راحت شکار می کردن
وقتی می دیدیم که اونا تو تله موش اسیرند
راحت نبود تا بینیم اونا دارن می میرن
قصه نام وجری با موش کوچیکا معنا داشت
هیکل اون موشا به زور سه سانت ونیم پهنا داشت
اما نمی دونم چی شد موش کوچیکا غیب شدن
موشای دیگه اومدن جاشونو صا حب شدن
این موشا خارجی بودن با کشتی ها اومدن
تیشه به ریشه ی موشای کوچیک ما زدن
هیکلاشون گنده وبا هیبت گربه ترسون
از اولش خط ونشون می کشیدن برامون
روز بروز اونا شدن گنده تر وگنده تر
بطوری که به این موشا می شد بگی موش خر
یواش یواش تو همه ی خیابونا پر شدن
گربه ها گاو شدن ،موشا همه ماتادور شدن
موشا شدن گربه وگربه ها شدن همه موش
کارتون تام وجری شد از خاطرا فراموش
شهرداری ها از پس این موشا نیومدن بر
موجودی سم اونا همه کشید به آخر
انگاری این موشا همه خوب درس شیمی خوندن
ضد سما رو ساختن وشهرداری رو پیچوندن
از ناچاری کار ما شد مسالمت با موشا
باید که فکر کنیم اونا هستن جزو خرگوشا
عادت ما شده دیگه هرروزه موش ببینیم
هر نوع غذایی که داریم جلو اونا بچینیم
عجب زمونه ای شده راس راسی این زمونه
همش ی ترسیم که موشا نفوذ کنن به خونه
جمعیت اونا میره تصاعدی به بالا
هیکلشون داره میشه اندازه ی شغا لا
همینطوری که پیش میره میشن صاحب تهرون
ما آدمارو می کنن از شهر تهرون بیرون
بیاین تا که دیر نشده کار بکنیم اساسی
تشکیل بدیم یه لشگر مردمی وحماسی
با کمک جادو وجنبل،همه سم فروشا
بی خیال شهرداری شیم،بریم به جنگ موشا