عید آمد و عید آمد
یک سال جدید آمد
باید به بیابان زد
چون وقت خرید آمد
از میوه و شیرینی
تا ظرف ملامینی
آن بار که در زیرش
هر شانه لهید آمد
یارانه که در رفت و
عیدانه هدر رفت و
بحران بدی یک هو
درجیب پدید آمد
تا خرخره در قرضم
می لرزم و می لرزم
از چار طرف مهمان
چون سیلِ شدید آمد
هم ماه سمن خاتون
هم پشت سرش،هامون
این با شتر و آن با
طیاره پرید آمد
دایی رجب از این ور
با اختر و گلپرور
خاله کتی از آن ور
با سام و وحید آمد
شهرام و زنش لیلا
بهرام هم از بالا
مادر زن پیرش را
بر دوش کشید آمد
داماد گلم از ری
یک قافله هم با وی
باباش فقط کم بود
آن نیز دوید آمد
بی بی صنما ای جان
با یک اتوبوس انسان
امروز، همین الان
از راه رسید، آمد
بد رو شدم و اخمو
یک فیش نجومی کو
تا خرج کنم، باشم
خوشحال که عید آمد
شاعر : مصطفی مشایخی