من آن گردم که گردشها بکردم
من آن گردم که دست الکلی جات
گهی تریاک و گاهی هم کراکم
هزاران سینه چاک پاک دارم
به لطف این که در هر خانه غم هست
مغازه، زیر دوش، اورژانس، زندان
بسی بی کار را کارا نمودم
که فرصتهای شغلی عظیمی
چنین گفتا شبی شیرین به فرهاد
بشاژم یک شرنگ اژ جنش فولاد
شبی در محضر وافور و قلیان
شبی هم چون همین الان یهویی
من آن آدمکش مهمان نوازم
نوار قلب را یکهو بپازم!
من آن گردم که گردشها بکردم
عقب مانده است عزرائیل از من
به گرد گردوی گردن بگردم
نمی گردد قرین حتی به گردم
به هر نوعی شوی کم کم هلاکم
که من هر سینه را بینم، بچاکم
از انواعم همیشه بیش و کم هست
شما هر جا که باشی جنس هم هست
از ایشان ننگ بی کاری ربودم
مهیا گشته از فیض وجودم
ژ دشت جنش نا مرغوب فریاد
ژنم بر رگ، پرم مانند پهپاد
شبی آمپول باشم غرق هذیان
بترکانیم اکسی با جوانان
که دائم هر خرابی را بسازم
چو شمعی بر سر قبرش گدازم
به گرد گردوی گردون بگردم
نمی گردد قرین حتی به گردم
شاعر : صابر قدیمی