عاشقانه ای در غبار (برای گرد و غبار اهواز)
به جای آنکه از این فقر و درد دم بزنیم
در این هوای بهاری بیا قدم بزنیم
پرنده ها همه بر شاخه ها به هلهله اند
پرنده وار بیا تا نوکی بهم بزنیم
هوا سفید، زمین، آسمان و شهر سفید
تو هم سفید بپوش و بیا قدم بزنیم
دلم ترانه و یک چای داغ می خواهد
کنار من بنشین تا کمی قلم بزنیم ـ
سه چار عکس بگیریم و یک ترانه ی ناب ـ
به شوق هم بنویسیم و چای هم بزنیم
دلت غبار نگیرد… هوا فدای سرت
بیا به شانه ی هم عاشقانه لم بزنیم
چقدر لیلی و مجنون؟ چقدر عشق قدیم؟
خوش است حادثه ی تازه ای رقم بزنیم
…
چراغ قوه زدم رد شدم خیابان را
که تا مباد من و دیگران بهم بزنیم
هوا غبار… سر ظهر… آسمان تاریک
مواظب ریه ات باش… حرف کم بزنیم
شاعر : محمود طیّب