از روى دست سهراب سپهرى
پس از باران؟!
شعر طنز حمید آرش آزاد
«رخت ها را بکنیم»
«آب در یک قدمى جارىست»
ساعتى پیش، هوا «صاف – کمى ابرى» شد،
پنج – شش قطره ىِ باران به فلان جا بارید،
و بلافاصله، سیلاب روان شد در شهر،
و خیابان شد نهر!
آرزو مى کردى
که شود شهرِ تو دایم «آرام»
آرزوى تو برآورده شد آرام آرام،
شهر «آرام» شد، امّا
تو بخوان «اقیانوس»!
حال، «آرام» کجا و «کابوس»؟!
رحمت است این باران!
سیل، آشغالِ خیابانها را مى روبد!
موشها گرچه، درشتاند و فراوان، امّا
کلّه ىِ آن همه را سیلِ عظیم
سخت بر سنگِ عدم مى کوبد!
بعد از آن سیل، شود شهر بسى پاک و تمیز
شهردارى دهد آمارِ عملکردِ خود،
و نهد منّتِ بسیار به ما
شهروندانِ عزیز!
نعمت است این باران!
نازنین است این سیل!
هیچکس توىِ خیابان نرود با ماشین،
و نسوزاند در آن گازوئیل و بنزین،
سیل مىکاهد از آلودگى شهر بسى،
تا تو هم تازه کنى یک نفسى!
«رخت ها را بکنیم»
«آب در یک قدمى جارى است»
بچّه ىِ شهرى اگر، زود شنا یاد بگیر،
تا نباشى همه جا در کفِ سیلاب، اسیر!