چشم ها را باز دنبالِ کتاب آورده اند
ابرها را سویِ شهرِ آفتاب آورده اند
دور شد، اما نمایشگاه خوبی ساختند
ای عجب این مرتبه ما را حساب آورده اند
بیش از اینها تا فشارِ زندگی را حس کنیم
خطِ مترو را به این سو با شتاب آورده اند
وَن برای جا به جایی مستقر گردیده است
گشتِ نامحسوس را توی حجاب آورده اند
چُرت می زد یک فروشنده درون غرفه اش
ناشران شاید که با خود قرص خواب آورده اند
خشک سالی ها گذشت اما زمین سیراب نیست
از کدامین چشمه ی خشکیده آب آورده اند
توی بیتی عده ای تا قافیه را باختند
فیلم هایی مستند با آب و تاب آورده اند
دوست دارم شاعرانی را که با خونِ قلم
دفتر تاریخ را در التهاب آورده اند
من یقین دارم که استقبالِ خوبی می شود
از چنین جایی که گل را با گلاب آورده اند
شاعر : فرامرز ریحان صفت