کتاب
دستِ منصوره و مَهیار کتاب
دستِ مش قاسم و گلنار کتاب
همه دنبالِ خریدش در صف
باعثِ رونق بازار، کتاب
رفته تا اوج فلک تیراژش
دارد از بس که خریدار، کتاب
چون هدف، توسعه ى فرهنگى ست
شده سر لوحه ى هر کار، کتاب
طبق آمار، بِلا استثنا
خوانده هرکس دو سه خروار کتاب
چند وقتى ست فقط مى بینم
دست آهنگر و نجّار کتاب
جاى بابونه و گُلْ گاو زبان
هست در طبله ى عطار، کتاب
دکترى در مطبش می بخشید
لای هر نسخه به بیمار کتاب
پیتزا خز شد و جا زد اما
مانده با طالبِ بسیار، کتاب
تبلت و گوشى و لپ تاپ که نه
همه را کرده گرفتار، کتاب
بارها زیرِ درختان دیدم
دستِ دلداده و دلدار، کتاب
دخترم گریه کنان مى خواهد
جای پیراهن و شلوار کتاب
پسرم باز سراغم آمد
خواست با خواهش و اصرار، کتاب
شنبه شب، زلزله اى آمد و شد
ناگهان بر سرم آوار کتاب
مد شده مهریه ها هموزنِ
مهِ عاشق کشِ عیار، کتاب
خفت گیرانِ محل می گیرند
با قمه از همه هر بار کتاب
دکّه ی زیر گذر آورده
جای نوشابه و سیگار کتاب
ناشرى پول شماران، مى گفت:
متحول شده انگار، کتاب
وضعِ صاحب اثران هم خوب است
شده با اهل هنر، یار کتاب
شاعر : مصطفى مشایخى