تا باد چنین بادا!
خواهرم با زنان و مردانی
می رود جمعه « مولوی خوانی »
« بشنو از نی » همیشه می خوانَـد
معنی اش را ولی نمی داند
جلساتش خوش است و شورانگیز
گاه در طرقبه ست و گه شاندیز
گاه در باغ دنجی و پر آب
تازگی هم درون کافه کتاب!
گفتم او را که: « خواهر نازم!
ای که هستی تو محرم رازم
خواهشاً بنده را ببر با خود
جلساتی که می روی، گر شد »
گفت: « باشد به روی چشمانم
نکنی البته پشیمانم! »
الغرض با زنان و مردانی
بنده رفتم به مثنوی خوانی!
بود در باغ دلکشی جلسه
هم زمین پر ز کفش و هم قفسه!
دست یک عده ای ز مهمانان
بود گیتار و تنبک و قلیان!
بانوان با لباس مهمانی
مثلاً بود مثنوی خوانی
رقص و آهنگِ دنیوی بودش
همه چی غیر مثنوی بودش
بنده پرسیدم از کسی آنجا:
« بوده در قرن چند مولانا؟»
داد یک پاسخی که نادر بود
گفت: « او شاعر معاصر بود!»
شاعر : امیرحسین خوش حال