به امید بازگشت جیبوتی…
(سعید طلایی)
ای یار ناسامان من از من چرا رنجیدهای؟
وی درد و ای درمان من از من چرا رنجیدهای؟
عشقم تو را جانم تو را نفتم تو را نانم تو را
شیراز و تهرانم تو را از من چرا رنجیده ای؟
از فتنه پندت داده ام، سد بلندت داده ام
حتی سمندت داده ام از من چرا رنجیده ای؟
ما باده در خم داشتیم سجاده در قم داشتیم
ما که تفاهم داشتیم از من چرا رنجیده ای؟
قربان روی ماه تو آن نصفه دانشگاه تو
هستیم نیکوخواه تو از من چرا رنجیدهای؟
من پارلمانت ساختم، حتی فلانت ساختم
من رایگانت ساختم، از من چرا رنجیده ای؟
من با سفارت خانه ات کردم مگر کاری غلط؟
انداختی خود را وسط از من چرا رنجیده ای؟
بودی کجاهای پیاز ای کشور ناز و نیاز
ما بین تهران و ریاض از من چرا رنجیده ای؟
حق نمک بر گردنت فردا بگیرد دامنت
هم دامن خود هم زنت، از من چرا رنجیده ای؟
شاعر : سعید طلایی