به گزارش شیرین طنز، گفتگوی متفاوت روزنامه همشهری با طنزپرداز قمی، سید جواد میر صفی را در ادامه می خوانید :
بفرمایید که شما طنز را یا طنز شما را انتخاب کرد؟
بنده العبد الحقیر المستکین المستجیر، المحروم منالعقل سید محمد جواد حسینی میرصفی اصل آستانه هستم مشهور به جواد میرصفی. عدهای صفی را با سفیه به معنای نادان اشتباه میگیرند؛ به تازگی نیز نام جاوید مصفا را به عنوان نام کاربری برگزیدهام. باشد که خوشبخت شوم. در سنه آخر دهه بیچارگان و جنگزدگان (دهه ۶۰) به دنیا آمدم و به همین سبب اندک بدبختی در خودم یافت میکنم. یک عدد مدرک فقه و مبانی حقوق اسلامی از دانشگاه قم دارم و برگزیده آخرین جشنواره طنز سوره و دو دوره جشنواره طنز سوهان روح شدم.
فقه و مبانی حقوق اسلامی کجا و شعر طنز کجا؟
از آنجا که برای فرار از خدمت رهسپار دانشگاه شدم اساساً باید سمت تراژدی گام بر میداشتم اما به دلیل اینکه در دانشگاه با تراژدی عظیمتری برخورد کردم سبب شد منفی در منفی مثبت شود و من هم علاقهمند شوم به کمدی و طنز؛ هر چند قبلتر از آن هم رگههای طنز در وجودم رگ به رگ شده بود.
بهترین حالت شما برای شعر گفتن چه حالتی است؟ توضیح دهید.
به نظرم بهترین حالت برای شعر گفتن بیحالتی است. شما اگر دقت کنید بیشتر شاعران یک دنیای جدا از زندگی سایر آدمها دارند ولی من در مواقعی که از همه چیز بریدم، خیلی راحتتر شعر میگویم و شاید باورتان نشود اما بهترین مکانی که ایدهها و سوژهها و بیتهای شاهکار در آنجا به ذهنم میآید، قابل عرض نیست.
در زبان قدیم قمیها به آدمهای کمی تا حدودی لایتچسبک میگویند: خُنُک. به نظر شما تفاوت میان خُنُک و طناز در چیست؟
به نظرم رابطه بین آدم خُنُک و طناز رابطه تباین است؛ یعنی به هیچ وجه من الوجوه قابل جمع با هم نیستند؛ اساساً آدم خُنُک فکر میکند خیلی طناز است در حالی که که آدم طناز کسی است که باید فکر کند خیلی خُنُک است. در واقع نگاه جدی به مسائل و موضوعها میتواند طنز خلق کند و اشتباه خیلی از دوستانی که در این حیطه کار میکنند این است که خیلی سطحی از مسائل عبور میکنند.
طنزترین اتفاق زندگی جواد میرصفی؟
به نظرم طنزترین اتفاق زندگیام هنوز رخ نداده است اما ازدواج من میتواند طنزترین اتفاق برایم در آینده و آیندگان باشد؛ البته با احترام به خانواده جلیل القدر همسر احتمالی بنده.
چرا در استان کوچک قم، این همه شاعر نفس میکشند؟
دلایل زیادی دارد. مثلاً امکان بروز بعضی از هنرها در قم خیلی وجود ندارد مانند موسیقی. خیل عظیمی از آدمهایی که در قم از مادرشان قهر میکنند، نمیتوانند خواننده شوند پس بالطبع دنبال شعر میآیند؛ البته در مورد دلایل دیگر هم میتوان به تعداد بالای نیروی انسانی جوان بیکار در شهر قم اشاره کرد.