ناهید زمانی از اعضای خانه کاریکاتور اصفهان، در سی و سومین دوره جشنواره بینالمللی آیدین دوغان ترکیه موفق به کسب جایزه ویژه شد؛
جشنواره بینالمللی آیدین دوغان ترکیه از معتبر ترین جشنواره های کارتون است که ایرانی ها و به ویژه اصفهانی ها در دوره های پیشین آن، اقبال خوبی داشته اند.
در تابستان امسال این خبر خوش رسید و در اولین روزهای آذر ماه طی مراسمی که به دعوت موسسه آیدین دوغان در استانبول ترکیه برگزار شد، این جایزه به دست ایشان رسید.
سفرنامه چنین جشنواره ای، به قلم تنها زن برنده امسال و تنها نماینده امسال ایرانی ها و اصفهانی ها خواندنیست.
سفرنامه استانبول
شرکت در سی و سومین جشنواره آیدین دوغان ترکیه ۲۰۱۶
هواپیما رأس ساعت مقرر، یعنی ۴ و پنج دقیقه صبح از فرودگاه شهیدبهشتی اصفهان بلند شد و سه ساعت بعد، در حالی در فرودگاه آتاتورک استانبول فرود آمد که بالشها تمام شده بود و مهماندار متوجه یک کلمه از حرفها و ایما و اشارههای ما نشده بود! ما یعنی من و همسرم وحید، که به اولین سفر دوتاییمان میرفتیم.
***
فرهنگ و آداب ترکیه و ایران در بسیاری از زمینهها به هم شبیه هستند.
مثلا در ترکیه هم مثل ایران لازم نیست از اینکه زبان انگلیسی بلد نیستید خجالت بکشید، مگر زبان کشور خودتان چه ایرادی دارد؟
یا در بازارهای محلیتان لازم نیست قیمت کالاها را بنویسید، دلتان خواست ارزان بفروشید، دوست نداشتید؛
انتقام آبا اجدادتان را از مشتری بگیرید، مثلا هرچه باشد شما فروشندهاید ها!
از طرف دیگر بعضی جاها هم هیچ ربطی به ما ایرانیها ندارند، مثلا وسط سیاه زمستان دمای اتاق هایشان از ۲۶ درجه بالاتر نمیرود و شما مجبور میشوید شبها با کاپشن و جوراب بخوابید یا روی پله برقیهایشان بهجای اینکه سلفی بگیرند، پشت سر هم، سمت راست پله میایستند و سمت چپ را باز میگذارند، برای کسانی که عجله دارند! خلاصه آدمهای عجیبی هستند!
***
روز اول: آقای کارتونیست ، خانم همراه
ساعت هشت صبح بود که به هتل رسیدیم، هتل آرمادا؛ که از یک طرف به دریای سرخ و از طرف دیگر به میدان تاریخی سلطان احمد مشرف بود.
تا شروع اولین برنامه همینقدر که توانستیم در رستوران هتل،غذا سفارش دهیم(غذایی که به ذائقه ما خوش بیاید) و تا میدان سلطان احمد، سالم برویم و برگردیم، موفقیت بزرگی بود.
***
ساعت هفت شب بود، امسال من تنها نماینده ایران بودم و اصلا دوست نداشتم نماینده بدقولی باشم؛ این بود که به هر لطایف الحیلی که بود، راس ساعت در سالن مخصوصی که برای ضیافت نوشیدنی! در نظر گرفته بودند حاضر شدیم.
وقتی رسیدیم،”مِلیس کورال”، دبیر اجرایی جشنواره به استقبال ما آمد و در حالی ما را به دیگران معرفی کرد که،خانم “فِتواژ” مدیریت جشنواره،مشغول توضیح سیر انتخاب آثار برای “مارکو دی آنجلیس” ایتالیایی، برنده جایزه اول و “فیلیپ گومز” آمریکایی، برنده جایزه ویژه و همسرش،بود!
کم کم دیگر برنده ها و همراهانشان هم به جمع اضافه شدند.
اکثرا در برخورد اول،کسب موفقیت در جشنواره را به وحید تبریک میگفتند! خندهدار بود، حتی یک درصد هم احتمال نمیدادند من کارتونیست باشم؛ از طرفی وقتی متوجه میشدند، برایشان خیلی جالب بود، کارتونیست زن! کارتونیست زن ایرانی!
سراغ دوستهای کارتونیستشان را میگرفتند و میخواستند بدانند من هم میشناسمشان یا نه؟ دخشید قدرتی پور ، جمال رحمتی ، امین آقایی ، فرزانه وزیری تبار، فیروزه مظفری ، مجتبی حیدرپناه ، استاد درمبخش و…
برای همه جالب بود چرا امسال برنده های ایرانی کم هستند!
***
بعد از مراسم شام نوبت به اهدای نشانها رسید و آن جا بود که خانم فِتواژ، من را تنها کارتونیست زن امسال معرفی کرد و موج جدیدی از تبریکات شروع شد. همسران کارتونیستهای برنده، حسابی به وجد آمده بودند،انگار در فینال جام جهانی نماینده داشته باشند، انگار در یک شهر غریب هم زبان پیدا کرده باشند؛ فوجی از انرژی مثبت، حمایت و انگیزه بود که به سمت من میآمد.
روز دوم: ایرانیهای بد عُنُق و بی اعصاب
برنامه روز دوم از ساعت ده صبح شروع میشود و تا یازده شب ادامه دارد. بازدید از “مسجد آبی” استانبول، “آب انبار یِرباکی” و موزه کاریکاتور استانبول، که در همان نزدیکی است. چهارتا از آثار استاد درمبخش هم در موزه هست که من با افتخار به دیگران نشانشان میدهم و کلی پُز هموطن بودن با ایشان را میدهم، برایشان. یکی از آثار “زیگموند زاراگیِویچ” هلندی هم در موزه هست. زیگموند، کارتونیست خوش اخلاق و مهربانی که برنده جایزه ویژه است و همراه همسر همیشه خندان و دوست داشتنیاش آمده. وحید میگوید: این دو، آینده ما هستندها!
***
ناهار را در مجموعه “تاپ کاپی” میخوریم؛ درحالیکه سعی میکنم به سوالات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و فلسفی “دوگان ارسلان” ترک، برنده جایزه سوم؛ درست جواب بدهم. ارسلان، استاد دانشگاه است و احساس میکنم به ما به چشم فرصت مناسبی برای تحقیقات میدانیاش نگاه میکند. بعد از ناهار میرویم بازار ادویه، بازاری شبیه به بازارهای میدان نقش جهان خودمان، پر از رنگ و عطر و البته خیلی گرااان. با چند بسته شیرینی ترکیهای و ادویه مخصوص و قهوه، سرِ زمان مشخص، محل قرار را پیدا میکنیم. زیگموند، کلی خرید کرده است و دو تا ساک قشنگ دردست دارد. میگویم: چه ساکهای خوشگلی! جواب میدهد پولشان هم خیلی خوشگل بود و میخندد!
“اِوزن دیوید” از کشور چک، هم رسیده است، هم سن و سال زیگموند است و همراه همسرش آمده است. این چهار نفر همه جا با هم هستند و به زبان خودشان حرف میزنند بیشتر وقتها. همیشه خندان و سرحال، خیلی بیشتر از ما مثلا جوانها. “یوگوسلاو ولاهویچ” صربستانی هم از راه میرسد، یک آب میوه گیری دستی خریده است به چه بزرگی، دیوید و زیگموند سر به سرش میگذارند و همگی میخندیم، دیوید میگوید: دوستان من در چک، میگویند ایرانیها آدمهای بداخلاق و عبوصی هستند که اصلا نمیخندند،اما من هرچه بهشان میگویم اینطور نیست و من کلی دوست ایرانی خندان و خوش اخلاق دارم باورشان نمیشود!
هوا رو به سردی میرود، به هتل برمیگردیم تا برای ساعت هفت و نیم و شام آماده شویم.
***
مراسم شام در یکی از مجللترین رستورانهای استانبول است، “هیکاپی دمیرچی” ترک و چند نفر از داوران ترکیهای هم برای شام آمدهاند. مراسم شام مثل همیشه سه ساعت طول میکشد. “رودریگو ماچادو”ی برزیلی و همسرش روبروی ما نشستهاند و بعد از سرو هر کدام از پیش غذاها، نگاهی از سر تعجب به ما می اندازند و میخندند، آنها هم مثل ما نگران چاق شدن هستند و مشتاق خواب! به قدری که فردا صبح همراه گروه نیامدند!
***
روز سوم: جشن بزرگ، مهمان آقای ترامپ
تنها برنامه آن روز بازدید از مسجد ایاصوفیه بود، چراکه باید برای مراسم اهدای جوایز زودتر به هتل برمیگشتیم.
مسجد ایاصوفیه از پر رمز و رازترین مساجد جهان اسلام، که من به سختی به چندتا از رازهایش به زبان انگلیسیسریع، پی بردم. تنها مسجدی که ادیان در کنار هم گرد آمده بودند و گربهای که باراک اوباما در دیدارش از مسجد، روی سرش دست کشیده بود و تبدیل شده بود به یک ستاره و باز هم لطف و مهربانی ویژه “لتیشیا” همسر گومز، “یولی” خواهر کارتونیست آرام و کم حرف؛”تانتو” از اندونزی و “گیلدا” همسر “رایموندو” از برزیل، که این سفر را برای من چندین بار شیرینتر و دلچسبتر کردند.
***
بعد از ناهار، وقت زیادی برای آماده شدن نداشتیم، این بود که دسر نخورده به اتاق رفتیم برای آماده شدن برای جشن بزرگ!
بعد از یک ساعت، درست سر ساعت در لابی هتل جمع شدیم، تا لتیشیا و گومز بیایند، عکس هوشنگ ابتهاج را سرچ کردیم و به یوگوسلاو و دیگران نشان دادیم. یوگوسلاو شباهت بینظیری با “سایه” داشت آنقدر که، همه به وجد آمده بودند، حتی اسم سایه را یادداشت کرد تا بعدا حسابی دربارهاش تحقیق کند. تازه، دیوید هم شبیه “شان پن” بازیگر بود!
***
بالاخره به برج ترامپ رسیدیم. ترامپ، نامی که حالا معنی جدیدی برای ما داشت. پیش از شروع مراسم در محوطه داخلی برج، برنامهای تدارک دیده بودند با حضور دانشجویان دانشگاههای مختلف؛ شاید بد نباشد اگر بدانید آیدین دوغان موسسه بزرگیست، که با هدف کشف استعداد و پرورش و آموزش کودکان و نوجوانان فعالیت میکند و هدفش فرهنگ سازیست. سالانه دانشجوها و دانش آموزان زیادی را بورسیه میکند و نه تنها در مدت برگزاری جشنواره، بلکه در تمام طول سال، به دنبال کشف و پرورش استعدادهاست و اصلا به همین خاطر هم هست که هرساله اسمهای جدیدی را چه در کسوت داور و چه در کسوت برنده جشنواره میبینید.
***
روی میزهای بزرگی که در میانه برج چیده بودند، پرچم کشورهای برنده به چشم میخورد، از ما خواستند پشت پرچمها و درکنار دانشجوهایی که برایمان معین کرده بودند بنشینیم. دانشجوها همه مشغول کشیدن کاریکاتور بودند. بعد از مدتی از من به عنوان تنها زن برنده جشنواره؛ مارکو، برنده جایزه اول،”تان اورال” و “ارکان اکیول” دو تن از داوران جشنواره خواستند تا روی سن برویم برای انجام مصاحبه. اینجا بود که امید مترجم به کمک من آمد، چراکه همه مخاطبین به جز برندگان، ترک زبان بودند.
بعد از مصاحبه و بازدید از نمایشگاه آثار هنرجویان آیدین دوغان ، به سالن اصلی رفتیم برای برگزاری مراسم اهدای جوایز.
صندلی های لیبل خورده و جوایز و تندیسهای آماده در انتظار ما…
***
مجری برنامه یکی از مجریان معروف ترکیه و مجری کانال دی و شبکه سی ان ان ترکیه بود، خوشبختانه در برنامه مراسم تنها یک سخنرانی کوتاه، از دختر آقای آیدین دوغان ، گنجانده شده بود و بعد از آن اهدای جوایز.
من دومین نفری بودم که برای گرفتن جایزهام روی سن رفتم. به هرکدام از برندگان تندیس ویژهای از طرف یکی از اسپانسرهای جشنواره اهدا میشد، که تندیس من از طرف برج ترامپ بود؛ بسیار بزرگ و سنگین، طوری که خود خانم فتواژ هم نگران شده بود چطور بدون زمین خوردن پایین بروم!
عجب لحظات دلنشینی بود.
مراسم اهدای جوایز تمام شد، درحالیکه هیکاپی دمیرچیِ ترک، جایزهاش را به موسسه استعدادیابی آیدین دوغان تقدیم کرد.
با اتمام مراسم اهدای جوایز و مراسم عکاسی با جوایز، رفتیم برای مراسم نوشیدنی و من باز با موجی از لطف و محبت زنان و دخترانی مواجه شدم که برای شرکت در مراسم آمده بودند و من را تنها نماینده خودشان میدیدند.
بعد از مراسم شام که در همان برج برگزار شد، به هتل برگشتیم؛ با کوله باری از احساس غرور و در عین حال مسئولیت، نسبت به تمام آن زنان و دختران.
***
روز چهارم:شام آخر
تنها برنامه صبح روز بعد، بازار بزرگ استانبول بود و برای عصر شرکت در مراسم افتتاحیه نمایشگاه آیدین دوغان در بخش آسیایی استانبول. هرچند خواهر و برادر اندونزیایی، عصر، پیش از شروع مراسم افتتاحیه،ترکیه را به مقصد شهرشان ترک کردند.
و شب، مراسم شام آخر در یکی از مجللترین رستورانهای استانبول و مراسم امضا گرفتن از دیگر برنده ها!
خانم فتواژ باز هم از همه کارتونیستها و داوران حاضر در مراسم تشکر کرد و آرزو کرد سال بعد باز هم ما را ببیند.
موقع خداحافظی اما جالبتر از همه آن بود که؛ همه میگفتند: ناهید، کارتونیست بمان، مبادا کاریکاتور را رها کنی!
منبع : اصفهان کارتون
به گزارش شیرین طنز، به نقل از پایگاه خبری حوزه هنری، در جشنواره امسال آیدین دوغان بخشی با موضوع زنان وجود داشت که کاریکاتور ناهید زمانی توانست جایزه نخست بخش زنان این جشنواره را به خود اختصاص دهد.
جشنواره آیدین دوغان ترکیه یکی از معتبرترین جشنوارههای بینالمللی جهان در زمینه کاریکاتور است و جایزه امسال نهمین جایزه جشنواره بینالمللی آیدین دوغان است که نصیب کاریکاتوریستهای اصفهان میشود.
در سال های گذشته نیز آقایان مسعود ضیایی ، امین مویدی ، حامد بذرافکن، مجتبی حیدرپناه (دو دوره) و خانمها دخشید قدرتی پور، عالیه مظاهری و نگین نقیه موفق به کسب جایزه از این جشنواره شده بودند.
گفتنی است ناهید زمانی ، متولد۱۳۶۷ در اصفهان و دارای مدرک کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی و هنرآموخته دوره های آموزشی خانه کاریکاتور اصفهان در سال ۸۸ است. وی برگزیده چهارمین نمایشگاه سالانه خانه کاریکاتور اصفهان و برنده جایزه اول جشنواره مطبوعات اصفهان، برنده جایزه در جشنواره مطبوعات تبریز بوده و همکاری با نشریات محلی و سراسری را در کارنامه خود دارد.